آیا تبرک‌ جستن‌ و شفاعت‌ به‌ نبی‌ مکرم‌ اسلام‌(صلی الله علیه و آله و سلم) بدعت و شرک است؟

 

یکی از شبهاتی که وهابیون درباره نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح می‌کنند این است که تبرک به مزار آن رسول الهی شرک می‌باشد. در صدر اسلام امت اسلامی به رسول مکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)به عنوان شخصیتی پاک که می‌توان از او شفا گرفت نگاه می‌کرده؛ از این جهت حتی به آب دهان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به عنوان شفادهنده درد توجه می‌نمود.

در یکی از جنگ ها، پیغمبر آب دهان خویش را بر چشمان حضرت علی (علیه السلام) مالیدند و رنج و بیماری چشم آن حضرت بهبود یافت. از دیگر موارد، تبرک جستن به موی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در چند مورد از آن روایت شده است. نمونه‌های دیگر، تبرک جستن مسلمانان به تیر و کمان و کف دست رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. و حتی قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی یهودیان مدینه با کفار قتال می‌کردند، جهت پیروزی به درگاه الهی دعا نموده و به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) قسم یاد می‌کردند. نتیجه این که رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و انبیای الهی انسان‌هایی هستند که بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، سبب شده معنویت بر جسم آنان تجلی یافته و این جسم نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس یابد.

مقدمه

یکی از شبهاتی که درباره نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از رحلت آن حضرت مطرح می‌شود این است که تبرک به مزار آن رسول الهی شرک می‌باشد. این شبهه که به عنوان یکی از عقاید وهابیت و در واقع یکی از مشهورترین تفکرات و ایده‌های آنان به حساب می‌آید در سده‌های اخیر مطرح شده است. آنان عنوان می‌کنند که تبرک به آثار انبیا و قبر آنان شرک بوده و اگر کسی در مزار آنان به عبادت خداوند بپردازد نیز مرتکب نوعی شرک شده است. هم چنین اعتقاد دارند که ایجاد بنا بر قبر انبیا در حد شرک است.

ما در این مقاله به بیان صحت و سقم این عقیده پرداخته و آن را در ذیل دو عنوان بررسی می‌نماییم: ۱ـ تبرک به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات؛ ۲ـ طلب شفاعت از پیامبر عظیم الشان اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم).

در واقع در زمان رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان به آن پیغمبر به عنوان وجودی متبرک توجه می‌نمودند و در مسائل خود و ارتباط خویش با خداوند به ایشان توسل می‌جستند.

 

۱ـ تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

الف) تبرک به بُذاق نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

در صدر اسلام امت اسلامی رسول مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را شخصیتی پاک و مقدس می‌دانستند و از این رو حتی آب دهان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به عنوان شفا مورد توجه آنان بود. در صحیح بخاری آمده است که رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز خیبر فرمود: من این پرچم را در روز آینده به مردی خواهم داد که خداوند تبارک و تعالی به دست او خیبر را فتح کند. آن شخص خدا را دوست دارد و پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز دوست دارد و از آن سو، خدا و رسولش نیز به او علاقه مند هستند.

مسلمانان بعد از سخن رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابیدند در حالی که در این فکر بودند که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این پرچم را در روز آینده به چه کسی خواهد داد، صبح به نزد پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند تا حضرت پرچم را به یکی از آنان دهد، حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: علی (علیه السلام) کجاست؟ به او عرض شد که علی (علیه السلام) از بیماری چشم خویش رنج می‌برد، پیغمبر شخصی را به دنبال آن حضرت فرستاد و وقتی حضرت علی (علیه السلام) به نزد رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آب دهان خویش را بر چشمان وی مالید و رنج و بیماری چشم حضرت کاملاً از بین رفت و گفته شده که حضرت علی (علیه السلام) تا آخر عمر خود به هیچ وجه به بیماری چشم مبتلا نشد. (بخاری، ۱۴۰۱، ج ۳، ص ۳۵).

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، حضرت علی (علیه السلام) به وسیله تبرک به آب دهان پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) شفا پیدا کرد و این نشان می‌دهد که آثار آن حضرت قابلیت تبرک و شفا دارند.

 

ب) تبرک به آب وضوی پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

مردم در عصر رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به آب وضوی پیغمبر تبرک می‌جستند و رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ گاه آنان را از این عمل نهی ننمود. در صحیح بخاری از انس بن مالک نقل شده که گفت: پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که به هنگام نماز عصر وضو گرفته بود، وقتی دست خود را در ظرف نهاد مردم نیز از آب اضافی وضوی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وضو گرفتند و حتی از برخی روایت شده که ما برکات آب وضوی رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را در بدن خود ملاحظه نمودیم، زیرا دیگر بیماری ای نصیب ما نشد. (پیشین، ص ۲۱۹ و نسایی، ۱۳۴۸، ج ۱، ص ۲۵).

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، در عصر رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم به تبرک جستن به وضوی رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) افتخار می‌کردند.

 

ج) تبرک به موی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)

یکی دیگر از موارد تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تبرک به موی آن حضرت می‌باشد. روایت شده که وقتی حضرت سر خود را اصلاح می‌کرد، مردم موی ایشان را به عنوان تبرک جمع می‌کردند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مانع این عمل آنان نمی‌شد. در صحیح مسلم آمده است که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی در منا سر خود را تراشید، در پاسخ به درخواست مردم، به یکی از اصحاب خود فرمود: موی سر مرا میان مردم تقسیم کن. (مسلم، بی تا، ح ۳۲۳)

هم چنین از انس بن مالک روایت شده است که: من رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که شخصی سر آن حضرت را در منا تراشید و اصحاب بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند و تنها چیزی که انتظار داشتند این بود که بتوانند موی آن حضرت را به تبرک بردارند. (پیشین، ص ۱۸۱۲).

و نیز در ترجمه خالد آمده است که: خالد بن ولید در نبردهای مشهور خویش با روم و ایران که توانست در آن نبردها فتوحاتی نیز داشته باشد، اثری از رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلاهخود خود داشته است که گفته اند آن اثر، موی پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و گفته شده که او معتقد بود که به وسیله تبرک موجود در این کلاه همواره در نبردها پیروز می‌شده و زخمی به او نمی‌رسید.

از خالد پرسیدند چگونه است که تو در این کلاه موی رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را قرار داده ای؟ او در پاسخ گفت: در سالی رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عمره مشرف شد و سر خود را تراشید و من موهای او را در این کلاهخود قرار دادم و پس از آن نشد که در جنگی شرکت کنم مگر این که به وسیله این کلاهخود و تبرک به موی داخل آن پیروز شدم و هر جا که با این کلاه در جنگی شرکت می‌کردم پیروزی با من بود. (ابن کثیر، ۱۳۹۶، ج ۷، ص ۱۱۳ و حاکم نیشابوری، ۱۴۰۶، ج ۳، ص ۲۹۹).

و نیز گفته شده است نزد ام سلمه، همسر پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، بعد از رحلت آن حضرت مقداری از موی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و هرگاه یکی از آشنایان به بیماری دچار می‌شد به نزد ام سلمه می‌آمد و او موی آن حضرت را در داخل ظرفی از آب تبرک می‌نمود و آن شخص بیمار از آن استفاده می‌کرد و شفا می‌یافت. (بخاری، پیشین، ج ۴، ص ۲۷).

و از عبیده نقل شده است که: اگر مویی از رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد من باشد بهتر از تمام ثروت دنیا نزد من است. (ابن سعد، بی تا، ج ۶، ص ۶۳).

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، در مواردی که عنوان شد، اصحاب و یاران و خاندان آن حضرت به موی وی تبرک جسته و به این وسیله خود را متبرک می‌کردند و تبرک به آثار آن حضرت به عنوان سیره مسلمانان در صدر اسلام محسوب می‌شده است.

 

د) تبرک به تیر و کمان رسول الله

بخاری می‌گوید: در جریان صلح حدیبیه رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه اصحاب خود به منطقه ای در محدوده حدیبیه وارد شدند که در آن جا گرمای زیاد و آب کم، توان همراهان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را از بین برده بود. اصحاب ایشان به نزد آن حضرت آمده و از کم آبی و سختی تشنگی شکایت کردند، رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تیری از کمان خود درآورد و به اصحاب خود داد، آنان آن تیر را گرفته و به کنار چاه خشکی رفتند تا به وسیله آن تیر تبرک جسته و از چاه آب درآورند. رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن تیر ضرباتی بر چاه خشک شده وارد نمود و آب به جوشش آمده و از زمین فوران نمود. (بخاری، پیشین، ج ۲، ص ۸۱).

 

هـ) تبرک به موضع کف دست رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها به آثار مستقیم از پیغمبر اسلام ختم نمی‌شود بلکه به صورت غیر مستقیم و به واسطه نیز از رسول مکرم اسلام تبرک می‌جستند. در نقلی از حنظله آمده است: جد من به نزد رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و عنوان نمود که من دارای دو فرزندی هستم که در ناحیه صورت و بدن خویش دچار تورم هستند، پس از خدا بخواه آنان را از این بیماری نجات دهد.

پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر سر پدربزرگ من کشید و فرمود: خدایا! بر آن برکت ده، و برکت داده شد؛ زیرا ما مشاهده کردیم. وقتی پدربزرگ ما شخص بیماری را می‌دید که در صورت و یا بدن او درد یا تورمی بود، دست بر سر خود و موضع کف دست رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کشید و می‌گفت: بسم الله. سپس آن را بر جای درد و ورم می‌گذاشت و آن ورم برطرف می‌شد و ما به دفعات این امر را از جد خود ملاحظه نمودیم که به وسیله تبرک جستن به موضع دست رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توانست بیماری‌هایی را شفا دهد. (ابن حنبل، بی تا، ج ۵، ص ۶۸).

 

۲ـ شفاعت جستن به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

همان گونه که بیان شد، یکی از مواردی که وهابیت به عنوان محرمات و شرک محسوب می‌کند استشفاع به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد، در حالی که این موضوع در تمام زمان ها به عنوان امری مسلّم، از طرف مسلمانان پذیرفته شده بود و حتی قبل از خلقت آن حضرت نیز امری ممکن محسوب می‌شد.

الف) توسل به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از خلقت آن حضرت

در حدیثی که حاکم در مستدرک از عمربن خطاب ذکر نموده است، این نکته وجود دارد که او در منابع ادیان الهی چنین دیده بود که وقتی حضرت آدم (علیه السلام) دچار آن لغزش شد، به درگاه خداوند چنین دعا نمود که پروردگارا! تو را به حق محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خوانم که این لغزش مرا بپذیری. وقتی به حضرت آدم گفته شد تو چگونه محمد را می‌شناسی؟ او در پاسخ گفت: من به هنگام خلقت خود بر استوانه‌های عرش دیده بودم که نوشته شده بود «لا اله الا الله. محمد رسول الله »، پس از آن جا دانستم که او برترین مخلوقات به نزد توست. خداوند در پاسخ فرمود: ای آدم! درست گفتی، هیچ خلقی نزد من برتر از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، پس مرا به نام او و به حق او بخوان تا من تو را مورد آمرزش قرار دهم. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج ۲، ص ۶۱۵).

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، حضرت آدم برای جلب رضایت الهی در مورد آن لغزش، به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توسل جسته و با نام او به نزد خداوند تقرب می‌جوید.

محدثین و مفسرین در تفسیر آیه «وَ لَمّا جاءَهُم کتاب من عنْد اللّه مُصَدَّق لما مَعَهُم وَ کانُوا من قَبْل یَسْتَفْتحُون عَلَی الِّذین کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا به فَلَعْنَةُ اللّه عَلَی الْکافرین؛ هنگامی که از طرف خداوند کتابی برای آنها آمدو موافق نشانه‌هایی بود که با خود داشتند و پیش از این جریان به خود نوید فتح می‌دادند (که با کمک او بر دشمنان پیروز گردند، با این همه)هنگامی که این کتاب و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد به او کافر شدند، لعنت خدا بر کافران باد!» (بقره ۸۹)

از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل نموده اند که: «یهود در کتاب‌های خویش دیده بودند که هجرتگاه پیامبر اسلام بین کوه «عیر» و کوه «احد» (دو کوه در دو طرف مدینه) خواهد بود، یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جست وجوی سرزمین مهاجرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداختند، در این میان به کوهی بنام «حداد» رسیدند، گفتند «حداد» همان «احد» است، در همان جا متفرق شدند و هر گروهی در جایی مسکن گزید؛ بعضی در سرزمین «تیما» و بعضی دیگر در «فدک » و عده ای در «خیبر».

آنان که در «تیما» بودند میل دیدار برادران خویش نمودند، در این اثنا عربی عبور می‌کرد مرکبی را از او کرایه کردند، وی گفت: من شما را به میان کوه «عیر» و «احد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامی که بین این دو کوه رسیدی ما را آگاه نما.

مرد عرب هنگامی که به سرزمین مدینه رسید اعلام کرد که این جا همان سرزمین است که بین دو کوه عیر و احد قرار گرفته است، سپس اشاره کرد و گفت: این عیر است و آن هم احد، یهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست و هر جا می‌خواهی برو.

نامه ای به برادران خویش نوشتند که ما آن سرزمین را یافتیم، شما هم به سوی ما کوچ کنید، آنها در پاسخ نوشتند: ما در این جا مسکن گزیده ایم و خانه و اموالی تهیه کرده ایم و از آن سرزمین فاصله ای نداریم، هنگامی که پیامبر موعود به آن جا مهاجرت نمود به سرعت به سوی شما خواهیم آمد!

آنها در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانی کسب نمودند. این خبر به سلطانی بنام «تبع » رسید، با آنها جنگید، یهود در قلعه‌های خویش متحصن شدند، وی آنها را محاصره کرد و سپس به آنها امان داد و آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت: من این سرزمین را پسندیده ام و در این سرزمین خواهم ماند، در پاسخ وی گفتند: این چنین نخواهد شد؛ زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبری است که جز او کسی نمی‌تواند به عنوان ریاست در این سرزمین بماند.

تبع گفت: بنابراین من از خاندان خویش کسانی را در این جا قرار خواهم داد تا آن زمانی که پیامبر موعود بیاید، وی را یاری نمایند، از این رو او دو قبیله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.

این دو قبیله هنگامی که جمعیت فراوانی پیدا کردند به اموال یهود تجاوز نمودند، یهودیان به آنها می‌گفتند هنگامی که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد.

هنگامی که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند، به او ایمان آوردند، اما یهودیان وی را انکار نمودند.

بر اساس این، قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی یهودیان مدینه و خیبر با کفار و مشرکین اوس و خزرج جنگ می‌کردند جهت پیروزی به درگاه الهی دعا می‌نموده و به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) قسم یاد می‌کردند. آنها به نزد خداوند شفاعت می‌جسته و عنوان می‌کردند: خداوندا! به حق نبی امی تو را سوگند می‌دهیم که ما را بر این مشرکین پیروز کن. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج ۱، ص ۳۳۳؛ بیهقی، ص ۳۴۳ و طبری، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۳۲۴).

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، حتی اهل کتاب قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن حضرت توسل جسته و برای تقرب به درگاه الهی آن حضرت را شفیع خود قرار می‌دادند.

ب) توسل به نبی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال حیات

شفاعت جستن به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها در قبل از خلقت آن حضرت و یا بعد از رحلت آن حضرت و در روز قیامت نیست بلکه در زمان حیات آن حضرت نیز برخی به رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توسل می‌جستند. در روایتی از عثمان بن حنیف آمده است:

مردی که از ناحیه چشم رنج می‌برد به نزد نبی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از آن حضرت خواست تا از خداوند بخواهد و دعا کند تا خدا او را شفا دهد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر بخواهی، من دعا می‌کنم، اما اگر بتوانی صبر کنی، برای تو خوب است. آن شخص از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کرد تا دعا کند، پس پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وضو بگیر و این دعا را بخوان:

پروردگارا! از تو می‌خواهم و تو را به سوی حضرت محمد، نبی رحمت، متوجه می‌کنم. پس ای محمد! من به تو روی کردم تا این که پروردگارم را بخوانی و در این حاجتی که دارم از خدای تبارک و تعالی تقاضای عنایت کنی. پس خداوندا! شفاعت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق من بپذیر و مرا شفا ده. (ترمذی، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۸۰).

همان گونه که ملاحظه می‌گردد، پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دعایی را به آن مرد آموزش داد تا او بتواند به واسطه آن حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان شفیع خود قرار دهد تا خداوند به واسطه حرمتی که آن حضرت به درگاه خداوند دارد شفاعت وی را پذیرفته و آن شخص را شفا دهد.

ج) توسل به نبی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از رحلت آن حضرت

این که به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) توسل جسته و آن پیغمبر عظیم الشان الهی را به عنوان شفیع در درگاه خداوند واسطه قرار دهند امری بود که میان اصحاب رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان موضوعی پذیرفته شده و قابل اهمیت مطرح بود. در قضیه ای این نکته کاملاً نمایان است:

در دوران حکومت عثمان شخصی می‌خواست به نزد آن خلیفه رود اما هیچ وقت عثمان به خواست او توجه نکرد و آن شخص هر چه تلاش کرد تا نظر خلیفه سوم را به سوی خود جلب نماید بی فایده بود، تا این که روزی با ناراحتی از عمارت عثمان خارج شد و در مسیر خود به ابن حنیف برخورد کرد، ابن حنیف از او سیوال کرد: چرا ناراحتی؟ آن مرد در پاسخ گفت: من هر چه تلاش می‌کنم تا به نزد عثمان حاجت خود را بیان کنم، او به من توجه ای نمی‌کند. ابن حنیف به او گفت: برای این که حاجات خود را در دنیا به دست آوری وضو بگیر به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان سپس خداوند را به وسیله این دعا بخوان:

پروردگارا! از تو می‌خواهم و به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را توجه می‌دهم. ای محمد! من به تو توجه کردم تا مرا نزد خداوند شفاعت نمایی، پس پروردگارا! شفاعت پیغمبر را در حق من بپذیر و دعایم را برآورده کن. آن مرد آن چنان که ابن حنیف به او دستور داده بود انجام داد سپس به درگاه عثمان رفت و وقتی به نزد او نشست و حاجت خود را بیان کرد عثمان به سادگی حاجت او را در همان لحظه برآورده ساخت. (هیثمی، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۲۷۹).

در منابع مشاهده می‌شود که مردم حتی بستگان پیغمبر را نیز سوگند داده و شفیع خود قرار می‌دادند. در صحیح بخاری آمده است: در زمان خلافت عمربن خطاب که مردم دچار قحطی شده بودند روزی وی به عباس بن عبدالمطلب عموی پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه نموده و او را به نزد خداوند شفیع قرار داد و عنوان نمود که پروردگارا! ما به تو توسل می‌جوییم و به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، پس بر ما باران فرست، خداوند به توسلات آنان توجه کرده و باران فرستاد.

دلیل این که اصحاب پیغمبر به بستگان رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از جمله عباس بن عبدالمطلب توجه می‌نمودند و او را شفیع درگاه خداوند قرار می‌دادند، این بود که می‌خواستند به وسیله نام پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به درگاه خداوند راه یابند. (بخاری، ج ۲، ص ۲۰۰).

نتیجه

از مجموع این مباحث چنین نتیجه گیری می‌شود که رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر انبیا به عنوان شخصیت‌های الهی، انسان‌هایی هستند که با توجه به بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، جنبه معنویت بر جسم آنان تجلی نموده است؛ به این معنا که وقتی روح آن بزرگواران با عالم ربوبی و برترین مراتب هستی اتصال پیدا نمود، جسم آنان نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس می‌یابد.

تقدس در جسم و روح انبیای الهی و به خصوص نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان امری عادی و قابل پذیرش در ذهن جلوه می‌کند؛ زیرا آنان خلیفه کامل الهی و برگزیده راستین ربوبی هستند و خداوند به وسیله آنان معجزات خود را در دیدگان انسان ها جلوه گر می‌نماید. انبیای الهی تجلی دهندگان انوار ربوبی در دل‌های انسان ها هستند و جسم آنان مقدس است، همان گونه که روح آنان تقدس دارد و همان طور که با اتصال روحی به ارواح آنان، روح انسان پاک و مطهر می‌گردد و از هر نوع رنج و بیماری رهایی می‌یابد، جسم انسان نیز با دست یابی به اجسام مطهر آنان و توسل به آنان و یا شفاعت جستن به درگاه ربوبی به وسیله آنان، از بیماری و رنج رهایی می‌یابد.

خداوند، انبیا و به خصوص رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان بندگان پاک و مطهر و مقربان درگاه خویش قرار داد که توسل جستن به آنان نه تنها شرک و زشتی نیست بلکه احترام گذاشتن به انتخاب خداوند است و نیست کسی که به انبیای الهی توسل جوید و از آنها طلب شفاعت نماید مگر این که بخواهد به درگاه خداوند تقرب پیدا کند.

 

 


منابع و مآخذ:

ـ قرآن کریم. 
ـ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، دار صادر، بیروت، بی تا. 
ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، بیروت، بی تا. 
ـ ابن کثیر، السیره النبویه، دارالمکتب، بیروت، ۱۳۹۶. 
ـ بخاری. محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۱.
ـ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۳. 
ـ حاکم نیشابوری، محمد، مستدرک الحاکم، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۶. 
ـ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آیی القرآن، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵. 
ـ مسلم، ابن حجاج، صحیح المسلم، بیروت، دارالفکر، بی تا. 
ـ نسایی، احمد، سنن النسایی، دارالفکر، بیروت، ۱۳۴۸. 
ـ هیثمی، نورالدین، مجمع الزواید و منبع الفواید، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۰۸.


منبع: پایگاه خبری تقریب

محمد علی‌ خیراللهی‌
 



سایت شیعه نیوز