لازمه پذیرش ولایت‌اللّهی حضرات معصومین(علیه السلام)

پروردگار عالم به ولایت، اتمام نعمت کرد و کافرین را مأیوس کرد، به واسطه اینکه یهود متوجّه شد که زمام دین بعد از نبی، به دست ولیّ است و اسلام، حیات دارد.

نکته‌ای را عرض کنم در باب اینکه هرکه طهارت روح داشت و متخلّق به اخلاق الهی شد، ولایت را بیشتر از دیگران درک می‌کند؛ به صراحت اهل جماعت که بیان کردند پیامبر عظیم‌الشّأن فرمودند: «یا علی مبغضک زانیة»، یا علی! آنکه بغض تو را داشته باشد، ولد حرام است. هر چه این طهارت بیشتر شد، انسان از حبّ ظاهری به ولایت‌اللّهی سوق پیدا می‌کند.

لذا یکی از خصایص تزکیه و متخلّق شدن به اخلاق الهی این است، آن‌ها که در اوج تخلّق به اخلاق الهی هستند ولایت‌پذیری‌شان نسبت به حضرات معصومین(علیه السلام)، بسیار سهل است و بهتر از دیگران، ولایت معصومین(علیه السلام) را می‌پذیرند. برای همین اخلاق - که بیان شد ظرف دین است، «الخُلقُ وِعاءُ الدّین» - لازمه پذیرش ولایت‌اللّهی حضرات معصومین(علیه السلام) هم می‌شود - در این نکته باید خوب تأمّل کنید -

*سندهای خطبه غدیر از اهل‌جماعت

با تأمّل در خطبه غدیر - که امشب هم قرایت شد - نسبت به این ولایت که پیامبر عظیم‌الشّأن بیان فرمودند، آگاهی نسبی پیدا می‌کنیم. به فضل الهی راجع به همان بحثمان که عنوان ایمان بود، نکاتی را عرض می‌کنم، امّا اگر در شب عید غدیر راجع به ولایت صحبت نکنیم، اصلاً هیچ متوجّه نشدیم.

در میان اصحاب پیامبر عظیم‌الشّأن(صلی الله علیه و آله و سلم)، ۱۱۰ نفر، و در میان تابعین، ۸۴ نفر، حدیث غدیر را با همین کیفیّت اعلان کردند. ۵۶ نفر از علمای اهل جماعت در قرن دوم هجری، ۹۲ نفر در قرن سوم هجری، ۴۳ نفر در قرن چهارم هجری، ۲۴ نفر در قرن پنجم هجری، ۲۰ نفر در قرن ششم هجری، ۲۱ نفر در قرن هفتم هجری، ۱۸ نفر در قرن هشتم هجری، ۱۶ نفر در قرن نهم هجری، ۱۴ نفر در قرن دهم هجری، ۱۲ نفر در قرن یازدهم هجری، ۱۳ نفر در قرن دوازدهم هجری، ۱۲ نفر در قرن سیزدهم هجری و ۱۹ نفر در قرن چهاردهم هجری که الآن در آن هستیم، این خطبه غدیر را بیان کردند.

احمدبن‌حنبل، پیشوای حنبلی‌ها، با ۴۰ سند از ابن ‌جریر طبری، و ابن‌جریر طبری با ۷۳ سند و همچنین جزری مقری با ۸۰ سند، ابن‌عقده با ۱۰۵ سند، ابوسعید مسعود سجستانی با ۱۲۰ سند و ابوبکر جعابی با ۱۲۵ سند، این خطبه غدیر را بیان کردند.

ابن‌حجر در کتاب صواعق بیان کرده: این حدیث را ۳۰ نفر از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردند که تمام اسناد آن صحیح است.

ابن‌مغازلی در مناقب می‌نویسد: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که حدود صد نفر صحابی - که ده نفر آن‌ها دایم با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، از جمله خلفا - از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردند و خیلی جالب است که بیان کرده: همه گفته‌اند: این خطبه فقط برای فضیلت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و هیچ‌کس در این فضیلت با امیرالمؤمنین(علیه السلام) شریک نیست - همه این‌ علمایی که نام بردیم، از اهل جماعت هستند. خوب تأمّل کنید می‌خواهم به فضل الهی نکاتی را عرض کنم که اگر انسان، متخلّق به اخلاق الهی شد، چه چیزی را می‌فهمد و علّت اینکه این‌ها بیان می‌کنند، ولی نپذیرفتند، چیست -

سیّد‌بن‌طاووس از علمای خود ماست، منتها در کتاب شریف اقبال‌الاعمال وقتی می‌خواهد روایت کند، از علمای اهل جماعت از جمله همین ابوسعید مسعود بن ‌ناصر سجستانی بیان می‌کند. می‌گوید: ایشان کتابی در هفده جلد به نام «الدرایة فی حدیث الولایة» دارد و در آن کتاب، این حدیث را از ۱۲۰ صحابی نقل می‌کند.

همه این‌ها دلالت بر این است که این روایت و این خطبه غدیر، متعلّق به شیعیان و اهل امامیه نیست، بلکه اهل جماعت هم بیان می‌کنند. بیشتر این مطالب را می‌توانید در کتاب شریف غدیر علّامه امینی ببینید که حتّی در آنجا بیان کرده است: بعد از اینکه عبدالفتّاح عبد المقصود مصری، از علمای اهل جماعت، کتاب الغدیر را خوانده، یک تقریظی بر این کتاب زده و می‌نویسد: حدیث غدیر، بدون شک حقیقتی است که دستخوش باطل نمی‌شود، چنان نورانی و فروزان و درخشان است که یکی از حقایق الهیّه است که از سینه پیامبر عظیم‌الشّأن(صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون آمده است. ایشان دست‌پرورده و برادر خودش، علیّ‌بن ‌ابیطالب(علیه السلام) را در میان امّت خودش برگزیده است و بدون شک این برای ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است - توجّه کنید که این را عبدالفتّاح عبدالمقصود مصری، از علمای اهل جماعت، در دانشگاه الازهر مصر دارد می‌گوید -

*چرا اسم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قرآن بیان نشده؟

با توجّه به این مطلبی که از سندها عرض کردم، گاهی یک سؤال در ذهن بعضی پیش می‌آید که در اصل، وهابیّت ملعون این سؤال را بیان کرده، امّا جوابش هم خیلی راحت و معلوم است. البته بعضی انسان‌های بی‌سواد هم مع‌الأسف مقالاتی می‌نویسند و چنین مطلبی را بیان می‌کنند و آن این است که چرا اسم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قرآن نیست؟

سؤال: این خطبه را پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خوانده است یا خیر؟ جواب: طبق آنچه که اهل جماعت بیان کردند و این نکاتی که گذرا بیان کردم، می‌گویند: پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خوانده است.

سؤال: آیا فرمان پیامبر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، فرمان خدا است یا خیر؟ جواب: بله.

سؤال: آیا به ایما و اشاره هم می‌توان بیان کرد (البته در یک جاهایی هم به صراحت در خطبه بیان فرموده) یا خیر؟ جواب: خود اهل جماعت می‌گویند: بله - که مطلب آن را عرض می‌کنم -

سؤال: در قرآن لفظ قرایت صلاه را داریم یا خیر؟ جواب: نداریم، عنوانی که در قرآن است، عنوان «أَقیمُوا الصَّلاةَ» است؛ یعنی نماز را به پا بدارید، «وأقرؤوا الصّلاة» در قرآن نیست. اگر هم بخواهید بگویید: « وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ» را بیان کرده، درست است. امّا سؤال اینجاست که ما به وهابیّت ملعون بیان می‌کنیم: کجا در قرآن نماز صبح، دو رکعت اعلان شده؟! کجا نماز ظهر، چهار رکعت اعلان شده؟! کجا نماز عصر چهار رکعت اعلان شده؟! کجا نماز مغرب سه رکعت اعلان شده؟! کجا نماز عشاء چهار رکعت اعلان شده؟! یا کجا در قرآن اعلان شده که نماز ظهر و عصر باید آرام خوانده شود و نماز مغرب و عشاء و صبح باید بلند خوانده شود؟!

اگر یک آیه بیاورند و اعلان کنند، قبول می‌کنیم و می‌پذیریم. چون همان‌طور که می‌دانید وهابیت هم مثلاً نماز مغرب را سه رکعت می‌خوانند و نمی‌توانند غیر از این عمل کنند؛ چون همه مسلمین در این مشترک هستند.

ضمن اینکه اهل جماعت بیان کردند: قرآن بالصّراحه بیان کرده که پروردگار عالم گفته: ولیّ شما، امیرالمؤمنین است. کجا؟ در سوره مایده، به صراحت قرآن بیان شده: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»، چه کسی ولیّ و سرپرست شماست؟ ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر و آن‌ها که ایمان آوردند، نماز را برپا داشتند و در حال رکوع، زکات دادند.

ذیل این آیه شریفه، سیوطی که از علمای اهل جماعت است در کتاب الدّر المنثور بیان می‌کند که هم ابن‌عبّاس و هم دیگر صحابه نقل می‌کنند: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حال رکوع بود، سایلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت، انگشترش را به او، صدقه داد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ آن مرد اشاره به امیرالمؤمنین(علیه السلام) کرد و در همین حال، این آیه نازل شد.

همچنین ذیل این آیه شریفه، در تفسیر طبری و تفسیر القرافی اهل جماعت بیان می‌کند: بلاشک این آیه شریفه برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.

ابن شهر آشوب، از علمای اهل جماعت می‌گوید: این آیه راجع به سرپرستی و ولایت است؛ چون در ابتدای آیه می‌گوید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»، نه راجع به دوستی. بعد از آن، ابن شهر آشوب خودش بیان می‌کند: نه تنها من، بلکه ثعلبی، ماوردی، غشیری، قزوینی، رازی، نیشابوری، فلکی، طوسی و طبری - که همه این‌ها، اهل اجماع هستند - در تفاسیر خود بیان می‌کنند: ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به صراحت این آیه، مشخّص و معین است.

البته این فقط یک نمونه است، امّا شما می‌توانید بگردید، ببینید آیا در کتب اهل جماعت، یک آیه، راجع به ولایت خلفا وجود دارد که خود اهل جماعت گفته باشند: قرآن به صراحت گفته: این آیه راجع به ولایت فلان خلیفه است؟ چنین مطلبی نداریم. من از کتب خودمان نمی‌خوانم. همه مطالب این جلسه را دارم از کتب اهل جماعت می‌خوانم.

*شأن نزول آیه ولایت طبق روایات اهل جماعت

پس این آیه به صراحت دارد می‌گوید: ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) معلوم و تبیین شده است. کما اینکه عرض کردم: به صورت ظاهر اسم نیامده، امّا هیچ کس جرأت نکرده، «ویؤتون الزکاة و هم راکعون» را غیر از مولی‌الموالی(علیه السلام) به کس دیگری نسبت بدهد. اگر بگردید در یک جا هم پیدا نمی‌کنید که اهل جماعت بیان کرده باشند: این آیه به فلانی ربط دارد، هیچ کدام از آن‌ها، حتّی وهابیّت ملعون هم جرأت نکردند که این آیه را منصوب به یکی از خلفا کند. از بس سند آن، قوی است: ثعلبی، ماوردی، غشیری، قزوینی، رازی، نیشابوری، فلکی، طوسی و طبری که همه این‌ها علمای اهل جماعت هستند و همه هم بیان کردند: این آیه که خدا می‌فرماید: آن شخصی که در حال رکوع، زکات می‌دهد، ولیّ شماست «وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ»، منظور امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و این‌ها جرأت نکردند این را به کس دیگری متّصل کنند.

همچنین ابن البیع در کتاب معرفت الاصول از عبیدالله بن عمر این‌گونه نقل می‌کند، می‌گوید: آیات الهی، شأن نزول دارد و این فقط مربوط به مولی‌الموالی(علیه السلام) است - البته او به اسم کوچک می‌آورد و من، مولی‌الموالی(علیه السلام) عرض می‌کنم -

واحدی در کتاب اسباب النّزول القرآن، از کلبی، از صالح، از ابن عبّاس و سمعانی در کتاب فضایل الصحابه هم همین را بیان می‌کنند. جالب است در این کتاب فضایل الصحابه، خود آقای واحدی یک چیزهایی را برای صحابه، براساس بعضی از روایات که درست کردند، می‌تراشد و بعد خودش اقرار می‌کند و می‌گوید: همه فضایل خلفا، یک طرف و فضیلت‌های خلیفه چهارم، امیرالمؤمنین(علیه السلام)، یک طرف!

سلمان‌بن‌احمد در «معجم اوسط»، ابوبکر بیهقی در «مقنف»‏، محمد فتّال در کتاب «تنویر» و همچنین کتابی به نام «روضة» بیان می‌کند: این آیه بلاشک، فقط و فقط برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و راجع به ولایت است.

واحدی در صفحه ۱۴۸ کتاب اسباب النزولش، مفصّل توضیح می‌دهد، می‌گوید: عبداللّه ‌بن ‌سلام با چند نفر از قوم خود خدمت پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و بیان کردند: منزل ما نسبت به مسجد دور است و از این بابت به پیامبر عظیم‌الشّأن(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کردند و بعد هم گفتند: اقوام یهودی‌ که ما داریم، ما را طرد کردند (ظاهراً مادرشان مسیحی و پدرشان یهودی بوده) و می‌گویند: چرا اسلام آوردید؟ با ما سخن نمی‌گویند و ازدواج نمی‌کنند. بعد بیان کردند: وقتی ما به مسجد رفتیم، دیدیم سایلی در آن‌جا است که انگشتری در دست اوست. به او گفتیم: این را چه کسی به تو داده؟ گفت: این مردی که در حال رکوع است.

این‌ها را بیان کردند که آیه نازل شد و گفتند: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به امیرالمؤمنین(علیه السلام) راهنمایی کرد و فرمود: او به شما آرامش می‌دهد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم نکاتی را گفت و آن‌ها آرامش گرفتند.

چرا اهل جماعت لفظ علی را از عبارت «صدق الله العلی العظیم» حذف کردند؟

لذا اگر کسی بگوید: چرا اسم امیرالمؤمنین(علیه السلام) به صراحت در قرآن نیامده، باید از او سؤال کرد: اوّلاً کجا به صراحت آمده که نماز ظهر، عصر و یا عشاء چهار رکعت است و...؟! ضمن اینکه مطالب به صراحت هم بیان شده است.

گرچه نکته‌ای را می‌خواهم عرض کنم که به فضل الهی بعداً توضیح آن را می‌گویم، امّا فعلاً در ذهن مبارکتان باشد و آن، این است که هر جا لفظ «علی» در قرآن بیان می‌شود، خود امیرالمؤمنین است و یک دلیل که اهل جماعت هم با اینکه خودشان نفهمیدند، ولی این را به خوردشان دادند که در عبارت «صدق الله العلیّ العظیم»، لفظ «علی» را حذف کردند، همین است. پس «صدق الله العلیّ العظیم» یعنی «درست گفت خدایی که علیّ عظیم را برای هدایت قرار داد». با «بسم الله» شروع می‌کنیم، امّا قرآنی تمام می‌شود که با هدایت حضرات معصومین(علیه السلام) است.

*امامت؛ اسّ و اساس اسلام و تمام دین

امّا چرا این‌ها با اینکه این اسناد را بیان می‌کنند، امّا ولایت را نمی‌پذیرند؟ مثلاً امروز در یکی از همین روزنامه‌های زنجیره‌ای خودشان، در صفحه اوّل، مقاله‌ای نوشتند راجع به اینکه سیاست برای امام نبوده و ما امام سیاسی نداشتیم و به تعبیر خودشان اثبات کردند که نصب از ناحیه مردم، صحیح است. مع‌الأسف نویسنده این مقاله، اسمش را شیعه می‌گذارد و سیّد هم است. البته او منتسب به نهضت آزادی است که معلوم است وضع و حالشان چگونه است - جواب این مقاله را با اینکه یک انسان بی‌سواد نوشته، بعداً مفصّل بیان می‌کنیم، چون باید جواب داده شود که جوان‌ها یک موقعی به بیراهه نیفتند -

ببینید حضرت ثامن‌الحجج، آقا علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا(علیه السلام) راجع به امام چگونه می‌فرمایند - اصل این روایت در اصول کافی است - یک‌ جا می‌گویند: «فی صفة الامام مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ» و بعد می‌فرمایند: «عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ» یکی از خصایصی که امام دارد، این است که او همه مطالب را می‌داند و عالم و آگاه است و دیگر اینکه از سیاست و کشورداری، هم آگاه است و هم در آن مورد، توانمند و سیاست‌مدار است.

آن‌ وقت این آقا آمده می‌گوید: سیاست اصلاً با امامت جداست و فایده‌ای ندارد که بخواهیم این‌ها را کنار هم قرار بدهیم. البته بندهایی را بیان کرده که به موقع جواب آن را عرض می‌کنم.

راجع به اینکه کسی ولایت این حضرات - که همه مسائل دست آن‌ها است - را نپذیرد، خود وجود مقدّس حضرت ثامن‌الحجج، آقا علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا(علیه السلام) می‌فرمایند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی» اصلاً امامت، اسّ و اساس اسلام است و اسلام را تا جایی می‌برد که شاخه‌های آن را برافراشته می‌کند.

باز حضرت ثامن‌الحجج(علیه السلام) راجع به این آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَرَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً » بیان فرمودند: «وَأَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِیَ آخِرُ عُمُرِهِ » این آیه در در آخرین حجّ عمر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد. بعد هم فرمودند: «وَأَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ» و امر امامت، تمام دین است.

باز حضرت ثامن‌الحجج(علیه السلام) بیان فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَنِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَصَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» امامت، زمام دین را دارد؛ چون تمام دین که فقط برای بحث آخرت نیست، مگر ما آیات جهاد در دین نداریم؟! مگر پیامبر رحمت، «اشدّاء علی الکفّار، رحماء بینهم» نبود؟! نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزّت مسلمین، به امامت است.

*عامل اتمام دین

این ‌قدر امامت مهم است که پروردگار عالم فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ»، مگر تا حالا تمام نبود؟! یعنی اینکه بدون ولایت، دین، ناتمام است؛ مانند همان عبارتی که بیان می‌کنیم: به منکر علی بگو نماز خود رها کند، قضا کند هم غلط است؛ چون حالا دوباره هم قضا کند و بخواند، وقتی منکر امیرالمؤمنین باشد، به درد نمی‌خورد و مثل کسی می‌ماند که نماز بخواند، امّا یادش بیاید که وضو نداشته، بعد مجدداً هم بی‌وضو نماز بخواند! اگر صد بار هم بی وضو نماز بخواند، ولو با حال هم نماز بخواند، نمازش هیچ اشکالی ندارد، جز اینکه قبول نیست!

به منکر علی بگو نماز خود رها کند/نماز بی‌ولای او نماز بی‌وضو بود

«تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ» اصلاً بدون ولایت حضرات معصومین، هیچ چیزی مورد قبول نیست. لذا برای همین فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نعمتم را به ولایت تمام کردم؛ چون اگر شما پشت ولایت باشید، نماز را درک می‌کنید.

*برترین اصل از اصول دین

من در بحث مهدویت اثبات کردم که بدون امام اصلاً توحید معنی ندارد. اگر بگوییم منظور از این‌که اصل اوّل از اصول دین، توحید است؛ یعنی رأس همه چیز خداست که معلوم است صحیح است، امّا اگر بگوییم: منظور، این است که اوّل باید توحید را بشناسیم، غلط است. حتّی در فروعش هم اوّل باید امام را بشناسیم.

در این روایتی که بارها آن را شنیدید، حضرت باقرالعلوم، امام محمّد باقر(علیه السلام) می‌فرمایند: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسَةِ أَشْیَاءَ» اسلام بر پنج چیز بنا شده است:

۱. «عَلَی الصَّلَاةِ». بر نماز، همان که در مورد آن بیان شده: «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»، آنکه آن ‌قدر مهم است که می‌دانید در آخرین لحظات زندگی هر کسی، وقتی آن شخص اطرافیانش را صدا بزند و مطلبی را بگوید، معلوم است مطلب مهمّی را می‌خواهد بگوید. حضرت صادق القول و الفعل(علیه السلام) در آخرین لحظات عمر خود همه خاندان خود را جمع کرده و فرمودند: همه را صدا بزنید، بعد فرمودند: از ما نیست آن کسی که نماز را سبک بشمارد. حضرت ثامن‌الحجج(علیه السلام) ذیل این مطلب فرمودند: سبک بشمارد؛ یعنی اذان بگویند و او اوّل وقت، نماز را نخواند. البته این مطلب فقط یک استثناء دارد و آن، جماعت است، خوب است که انسان برای جماعت تأمّل کند.

۲. «وَالزَّکَاةِ». زکات، طهارت جسم و طهارت روح است که اگر این ‌طور نشود، دیگر انسان هیچ ندارد. با زکات، انسان از لقمه شبهه‌ناک دور می‌شود.

۳. «وَالْحَجِّ». حجّ، آن کنگره عظیم سیاسی است که وقتی در دومین سال برائت از مشرکین به وجود آمد، خاخام یهودی در روزنامه لوموند فرانسه بیان کرد: اگر جلوی این‌ها را نگیریم، معنای حجّ برای مسلمین معلوم می‌شود، الآن دور هم بیهوده جمع هستند، امّا وقتی ولیّ باشد، دیگر هدف‌دار می‌شود.

اصلاً برای چه همه باید حجّ بیایند؟ چرا حجّ، واجب است؟ یکی از آفریقا می‌آید، یکی از آمریکا می‌آید، یکی از آمریکای لاتین می‌آید، یکی از چین می‌آید، یکی از مالزی می‌آید، یکی از اروپا، انگلیس، فرانسه و... می‌آید، همه و همه آن جا، در آن کنگره عظیم، همدیگر را ببینند. لذا برای همین است که باید پشت مقام ابراهیم نماز خواند؛ یعنی پشت امام باش.

۴. «وَالصَّوْمِ» صوم چیست؟ صوم تازه بالاتر از این‌هاست، چون از حلال دست می‌کشی. لذا پروردگار عالم فرمود: جزای صوم، خود من هستم، اصلاً صوم برای من است «الصَّوْمُ لِی»، وقتی اذان صبح را می‌گویند، من و شما از حرام و شبهه‌ناک که دست نمی‌کشیم (آنکه برای همیشه است)، بلکه از حلال دست می‌کشیم. به تعبیری خدا می‌گوید: لقمه‌ای را که از عرق جبین به دست آوردی، نخور؛ چشم. آب نیاشام؛ چشم. به همسر حلال خودت، نگاه شهوت‌انگیز نکن و به سمت او نرو؛ چشم. چون از حلال دست می‌کشید، پس جزایش مال من است.

۵. «وَالْوَلَایَةِ». آخرین مورد هم، ولایت است.

«قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ» زراره پرسید: کدامیک از این‌ها افضل است؟ - بهتر از من می‌دانید که افضل از باب افعل التفضیل است - فرمودند: «الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ» ولایت، برترین است. خود حضرت در ادامه توضیح می‌دهند: «لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَّ» برای اینکه کلید و مفتاح همه این‌ها، ولایت است و خود والی، دلیلی بر این‌هاست.

اصلاً من و شما کیفیّت نماز و روزه‌مان را از آن‌ها گرفتیم. لذا در حقیقت کیفیّت امور زندگی‌مان در همه جوانبش، سیاست، جهاد و... را هم از آن‌ها گرفتیم. آیا آن‌ وقت درست است که ما بگوییم: این‌ها از سیاست به دورند؟ این، عین حماقت است.

لذا حضرت بیان می‌فرمایند: ولایت، افضل است؛ «لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ» چون اگر بخواهی به همه آن‌ها برسی، کلید و مفتاح همه آن‌ها، ولایت است، «وَالْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَّ» و خود والی، دلیل بر این‌ها است.

یک نمونه بگویم که یک مسئله شرعی است: اگر مجتهدی فتوایی داد و یک مدّت مقلّدینش براساس آن فتوا، عمل می‌کردند. امّا بعد از مدّتی فتوایش عوض شد. سؤال: آیا مقلّدین باید آن اعمال گذشته را مجدّداً انجام دهند؟ جواب: خیر. تا آن موقع آن‌ طور انجام می‌دادند که مرجعشان گفته بود، حالا از این جا به بعد هم براساس فتوای جدید مرجعشان به صورت جدید انجام می‌دهند. مثلاً یک موقعی بعضی از آیات عظام، مثل آیت‌الله سیستانی، آیت‌الله حکیم، حضرت آقا و بعضی دیگر، مسجد سهله و کوفه را به عنوان یک جایگاهی که نماز در آن تمام باشد، قبول نداشتند، امّا امروز قبول دارند و می‌گویند: نماز در آنجا تمام است.

اصلاً مطیع بودن یعنی همین. دلیل مسائل ما، از این راه است. ولایت حضرات معصومین(علیه السلام) هم که معلوم است افضل است؛ چون همه امور از ناحیه خدا به دست آن‌هاست و خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه بیان می‌فرماید: همه مطالب و مسائل در دست ما است.

*باطن حلال و حرام‌هایی که در قرآن بیان می‌شود، چیست؟

لذا وجود مقدّس حضرت باب الحوایج، موسی‌بن‌جعفر(علیه السلام) ذیل آیه شریفه «إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ»، بیان فرمودند: «إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَبَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ» فرمودند: هر چه در قرآن بیان می‌شود، یک ظاهری دارد و یک باطنی. آنچه که در قرآن، حرام بیان شده، ظاهر قرآن است. امّا «وَالْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَیِمَّةُ الْجَوْرِ» باطن این حرام‌هایی که بیان می‌شود، ایمّه باطل و جور هستند. «وَجَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَی فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ» هر چه را هم می‌بینید خدا در قرآن، حلالش را بیان کرده، مثلاً «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»، ظاهر است، امّا باطن این حلال‌ها چیست؟ «وَالْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَیِمَّةُ الْحَقِّ»، ایمّه حقّ هستند. پس ببینید اصل بر ولایت است.

وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم و همچنین امام جعفر صادق(عما) می‌فرمایند: «نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ یَشُکُّ فِینَا» ما اهل‌بیت کسانی هستیم که خدا هیچ یک از اعمال کسی را که به ما شک داشته باشد، قبول نمی‌کند.

*شرط پذیرش عملی برابر با عمل هفتاد پیغمبر

پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ أَنَّ رَجُلًا لَقِیَ اللَّهَ بِعَمَلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ لَمْ یَلْقَهُ بِوَلَایَةِ أُولِی الْأَمْرِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا» - این روایت را اهل جماعت هم دارند و در سنن ابی‌داوود آمده است - اگر فرض بگیریم کسی در فردای قیامت، پروردگار عالم را با عمل هفتاد پیغمبر ملاقات کند (چه کسی می‌تواند با عمل یک پیغمبر برود که حالا عمل هفتاد پیغمبر در پرونده او وجود داشته باشد؟!)، ولی در او، هیچ ولایتی از ما اهل‌بیت وجود نداشته باشد، خدا از او هیچ چیزی نه مستحبّی و نه واجبی را قبول نمی‌کند، توبه او را نمی‌پذیرد و فایده‌ای برایش ندارد. لذا بدون ولایت، نمی‌شود جلو رفت.

اینکه قرآن یک ظاهر دارد و یک باطن، همین است که مثلاً من و شما در قرآن می‌خوانیم: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا». بعضی، این «النُّورِ الَّذی» را قرآن تصور می‌کنند، امّا وجود مقدّس باب الحوایج، موسی ‌بن ‌جعفر(علیه السلام) می‌فرمایند: «النُّورُ هُوَ الْإِمَامُ».

وجود مقدّس باقرالعلوم همذیل این آیه شریفه، قسم می‌خورند و می‌فرمایند: «النُّورُ وَاللَّهِ الْأَیِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ هُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ».

*هدف نهایی مقالاتی که بحث سیاست را از امامت جدا می‌کنند

پس همه مطالب از طریق امام است. آن‌ وقت یک انسان بی‌سواد بیاید بگوید: امامت، از سیاست جداست. سؤال این است که اصلاً چطور می‌خواهد تفکیک کند؟! یا اینکه اصلاً چرا بعضی‌ها این‌طور می‌نویسند؟ این را بدانید برای این است که هر کسی در تزکیه و طهارت روح بالاتر رفت، ولایت حضرات معصومین را بیشتر می‌پذیرد و هر چه کمتر در این قضیّه وارد شد، معلوم است در یک جایی می‌لنگد. روایت هم داریم که به موقع عرض می‌کنیم. لذا آن‌هایی که این ‌طوری مقاله می‌‌نویسند و اهانت و جسارت به امیرالمؤمنین می‌کنند و حتّی به ظاهر شیعه هم هستند، یک جای کارشان می‌لنگد و همه این‌ها برمی‌گردد به اینکه در ظرف دین رشد نکرده‌اند، «الخلق وعاء الدین» و متخلّق به اخلاق الهی نیستند.

البته من می‌دانم دلیل بیان چنین مطالبی چیست، قبلاً عرض کرده‌ام، ابایی هم ندارم، باز هم می‌گویم. این‌ها می‌گویند: اوّل سراغ ائمه برویم و بعد به ولیّ فقیه برسیم. لذا در مورد ایمّه می‌گویند: انتساب آن‌ها از ناحیه خدا نبوده و از ناحیه مردم بوده، پس امامت را از سیاست جدا می‌کنیم - که بحث این بنده خدا هم در مقاله‌اش همین بود - بعد در آینده بیایند نتیجه گیری کنند که همان‌طور که قبلاً بیان کردیم امامت از سیاست جداست، دیگر طبیعی است که ولیّ‌فقیه هم نباید در سیاست دخالت کند.

لذا ما حسب وظیفه شرعی خودمان، این مطالب را بیان کردیم. البته اوّلین جرّقه‌های آن را آیت‌الله خوشوقت و آیت‌الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی، زدند و بیان کردند که اصلاً این دو سیّد عظیم‌الشّأن، نایب امام زمان(عج) هستند و از طریق امام زمان(عج) منسوب شدند.

لذا این‌ها می‌خواهند بگویند: ولایت در سیاست دخالت نکند، همان‌ طور که امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصلاً ولایت و امامتش جدای از سیاست بود و مردم، خلفا را انتخاب کردند و ایشان هم آن‌ها را یاری کرد.

البته درست است که ایشان، آن‌ها را یاری کرد، ولی جواب دارد که چرا یاری کرد. ولیّ خدا در همه حال، اصل دین را مراقبه می‌کند.

می‌دانید چرا امام‌ المسلمین، دولت‌ها را حمایت می‌کنند؟ چون این همان کاری است که جدّ مکرّمشان، امیرالمؤمنین(علیه السلام) کردند. جدّ مکرّمشان، امیرالمؤمنین(علیه السلام) حتّی خلفا را هم یاری کردند، برای اینکه اصل دین ثابت بماند و الآن امام المسلمین، رهبر عظیم‌الشّأن هم دولت‌ها را حمایت می‌کنند، برای اینکه اصل انقلاب حفظ شود. ولی این به این معنا نیست که واقعاً همه آن‌ها، مورد تأیید هستند. نمی‌خواهیم بگوییم چه کسی چنین است و چه کسی چنان نیست، اشتباه نشود که بعضی بعدها تصوّر اشتباهی کنند. ما از دولت حمایت هم می‌کنیم، امّا تا موقعی که ولایت حمایت می‌کند.

لذا چنین مقالاتی اصلاً جریانی است که اوّل بیایند راجع به امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیان کنند و بگویند: امیرالمؤمنین(علیه السلام) خودش متوجّه بود که در سیاست، باید از ناحیه مردم انتخاب شود، برای همین خلفا را حمایت کرد. بعد بگویند: حالا در اینجا هم همین‌طور است و ولایت اصلاً نباید دخالت کند و فقط مردم انتخاب ‌کنند. لذا هر کسی هم که انتخاب شود، حتّی اگر روزی یک فاسق را هم انتخاب کردند، اصلاً این معنا ندارد که تنفیذ را باید ولیّ‌امر امضا کند.

پس این را بدانید، هوشیار باشید و بیدار باشید که این‌ها می‌خواهند با اصل مترقّی ولایت ‌فقیه مبارزه کنند و تمام این حرص و جوش‌هایی که می‌خورند و مقاله می‌نویسند، نهایتاً می‌خواهند کار را به اینجا برسانند. ولی به فضل الهی ما نمی‌گذاریم، عِرض و آبروی، خون و جان ناقابلمان را می‌گذاریم و اجازه نمی‌دهیم کسی به اصل مترقّی ولایت فقیه اهانت کند. همان‌گونه که امام عظیم‌الشّأن بیان فرمود، ما ولایت فقیه را همان ولایت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانیم.

لذا چرا یک انسانی می‌آید در شب ولایت امیرالمؤمنین چنین مقاله‌ای بنویسد و به ایشان اهانت کند؟ برای اینکه این‌ها زمینه‌سازی است برای بعدها. حالا خیلی هم جالب است که هر جا اسم کوچک امیرالمؤمنین(علیه السلام) را آورده، یک علیه‌السلام هم جلویش زده که یعنی ما احترام هم می‌گذاریم، امّا درحقیقت اهانت کرده و می‌گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصلاً خودش می‌دانست باید سیاست را کنار بگذارد و همین‌ طوری امامت داشت، بعد هم مثل آن وهابی‌ها نتیجه‌گیری می‌کند که عبارت «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏» و یا آیه ولایت را فقط برای محبّت گفته‌اند!!

*فضیلت حفظ خطبه غدیر

پیامبر عظیم‌الشّأن(صلی الله علیه و آله و سلم) در انتهای خطبه غدیر می‌فرمایند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ إِنِّی‏ أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِی عَقِبِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» من امامت را در ذریّه خودم تا روز قیامت باقی گذاشتم. «وَقَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ» من آنچه گفتنی بود و مأموریت داشتم انجام بدهم (تبلیغ رسالت)، انجام دادم. «حُجَّةً عَلَی کُلِّ حَاضِرٍ وَ غَایِبٍ» این حجّت است بر کسی که این‌جا حاضر است و چه غایب، «وَ عَلَی کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یُولَدْ» چه آن‌هایی که متولد شدند و چه آن‌ها که در آینده می‌آیند که جای عذر برای کسی باقی نماند. «فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَایِبَ وَالْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» حاضر باید این را به غایب و پدران هم به فرزندانشان، این را ابلاغ کنند.

علّامه امینی بیان می‌کند: یک زمانی سادات و بعضی از مؤمنین، این خطبه غدیر را حفظ بودند و بر فرزندانشان هم فرض می‌کردند که این را حفظ کنند.

لذا حفظ خطبه غدیر خیلی برکات دارد. آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی بیان فرمودند: هر کس خطبه غدیر را حفظ کند و حداقل ماهی یکبار بخواند، یکی از خصایص آن این است که نسل او، طاهرِ طاهر می‌ماند؛ یعنی بعضی از شبهاتی که پیش می‌آید (مانند لقمه‌ای که در جایی خورده می‌شود و همان باعث نطفه می‌شود، امّا معلوم نیست غذای آن طرف چه بوده است)، محفوظ می‌ماند.

آن وقت با وجود چنین خطبه‌ای، ما بگوییم: حضرت همه را دعوت کرده و فرموده: همه آن‌هایی که جلو رفتند، برگردند و همه آن‌هایی که عقب ماندند، زودتر بیایند که بگویند: هر که مرا دوست دارد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دوست بدارد؟!! حضرت این همه خطبه خوانده که فقط بحث دوستی را بگوید؟!! کدام عقل سلیمی، با این همه توضیحاتی که خود پیامبر داده و اهل جماعت هم پذیرفتند، این را می‌پذیرد؟!! در این تأمّل کنید. هر که بدون ولایت جلو رفت، باخته است.

یک نکته ای را هم عرض کنم که إن‌شاءالله همراه اعمال عید غدیر که انجام می‌دهید، این مطلب را هم مدّنظر داشته باشید که اگر صد و ده مرتبه این ذکر را بیان کنید، خیلی از حاجاتتان برآورده می‌شود:

«یا قاهر العدو و یا والی الولی یا مظهر العجایب یا مرتضی علی»

 

/



آیت‌الله روح‌الله قرهی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی (عج) حکیمیه تهران