بررسی و نقد"نقد کتب حدیث"(نوشته مصطفی طباطبایی) -۵

آقای طباطبایی می‌نویسد:

"شیخ کلینی در «روضه کافی» آورده است:

« عنه (علیّ بن محمد) عن صالح، عن الوشاء، عن کرّام، عن عبدالله بن طلحه قال: سألت أبا عبدالله -علیه السلام- عن الوزغ (وزغ در فارسی برای «قورباغه» بکار می‌رود ولی در معاجم عربی آن را معادل با مارمولک (چلپاسه) آورده‌اند.)! فقال: رجس و هو مسخ کله! فإذا قتلته فاغتسل. فقال: إن أبی کان قاعدا فی الحجر و معه رجل یحدثه فإذا هو بوزغ یولول بلسانه، فقال أبی للرجل: أتدری ما یقول هذا الوزغ؟ قال: لا علم لی بما یقول. قال: فإنه یقول: و الله لین ذکرتم عثمان بشتیمه لأشتمن علیا حتی یقوم من هیهنا! قال: وقال ابی: لیس یموت من بنی امیه میت الا مسخ وزغا... الحدیث»! (الروضه من الکافی، ج ۲، صص ۳۷-۳۸.)

یعنی: «از علیّ بن محمّد، از صالح، از وشّاء، از کرّام، از عبدالله بن طلحه روایت شده که گفت: از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- درباره مارمولک (چلپاسه) پرسیدم. گفت: پلید است و همه انواعش از حیواناتی بشمار می‌‌روند که مسخ شده ‌اند! پس چون آن را کشتی غسل کن! سپس امام صادق گفت: پدرم در حجر اسماعیل نشسته بود و مردی با وی بود که با پدرم صحبت می‌‌کرد، ناگاه مارمولکی را دید که با زبانش صدایی بر می‌‌آورد، پدرم به آن مرد گفت: آیا می‌ دانی که این مارمولک چه می‌‌گوید؟ آن مرد پاسخ داد: خیر، نمی‌‌دانم چه می‌‌گوید. پدرم گفت: او می‌گوید: بخدا قسم اگر عثمان را دشنام دهید تا هنگامی که این مرد (امام باقر) از اینجا برخیزد، من علی -علیه السلام- را دشنام خواهم داد! آنگاه (امام صادق) گفت، پدرم فرمود: هیچ یک از بنی امیّه نمی‌ میرد مگر آنکه بصورت مارمولکی مسخ می‌‌شود...»!!

در سند این روایت، نام «کرام» برده شده که همان «عبدالکریم بن عمرو» باشد و بقول نجاشی در کتاب رجالش، واقفی مذهب بوده است(رجال النجاشی، ص ۱۷۶، چاپ قم.) (هر چند مامقانی از او دفاع می‌نماید). راوی دیگر آن، عبدالله بن طلحه است که مامقانی درباره ‌اش می‌نویسد: «لم نقف فیه علی مدح یدرجه فی الحسان». (تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۰)

یعنی: «در کتب رجال به ستایشی از او واقف نشده ‌ایم که وی را در درجه حسان (راویان امامی مذهب و ممدوح) قرار دهد».

متن روایت دلالت دارد بر اینکه مارمولک، ناصبی و دشمن امیر المؤمنین -علیه السلام- است! اما به درجه ‌ای از فهم و ادراک نایل شده که عقاید آدمیان را می‌ داند و بر مسائل تاریخی با آنها به مجادله بر می‌‌خیزد و در قضیّه خلافت، از عثمان بن عفان جانبداری می‌کند! البته وجود این روایت نباید مایه شگفتی شود زیرا هنگامی که قرار است الاغ، محدّث باشد، مارمولک هم باید مورّخ و متکلّم بشمار آید!"

 

پاسخ:

۱- طبق معمول آقای طباطبایی ذهنیت خود را بر ترجمه حدیث تحمیل کرده است.ایشان "همه انواع"را از ناحیه خود به حدیث افزوده است، در صورتی که در حدیث کل اصناف نیست.

آقای طباطبایی اذعان دارد:

۱- مارمولک ناصبی است ۲ - عقاید آدمیان را میداند ۳ - بر مسائل تاریخی با آدمیان مجادله میکند.

باید بگوییم: این گونه اخبار فقط مخصوص این حدیث نمی‌باشد، بلکه این گونه مطالب را قران که کلام الله است گزارش کرده است.لذا ما باید رعایت ادب را در پیشگاه قران به جا بیاوریم و دقت کنیم که قبل از مسخره کردن روایات، راه حلی برای کتاب الله پیدا کنیم. بهر حال قران بگونه ای در باره هدهد که یک پرنده بوده صحبت میکند که انگار ایشان جهانگرد و سیاح بوده و یا اینکه خداوند در جای دیگر خبر می‌دهد که به زنبور عسل وحی کرده است.

هدهد از نظر شناخت توحید از انسانها هم پیشی گرفته بطوریکه او در آسمان متوجه میشود مردم خدا را پرستش نمیکنند. پس چرا آقای طباطبایی در این موارد شگفت زده نشده است؟

حالا یک به یک مطالب این حدیث را با قران مقایسه میکنیم.

آقای طباطبایی ادعا کرده است که مارمولک ناصبی است. اولا این گفتار در متن حدیث نبوده بلکه در متن این چنین بود که مارمولک به صدا در آمد و” امام باقر علیه السلام"شنید و خبر را به فردی که در کنارش بود داد.

مشابه قرآنی واقعه فوق را در قران به شرح ذیل مشاهده می‌کنیم:

الف: زمانی که سلیمان از سرزمینی میگذشت مورچه ای به دیگر مورچگان گفت:

نمل (۱۸): حَتیَّ إِذَا أَتَوْاْ عَلیَ‏ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَأَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَکِنَکُمْ لَا یحطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ.

مورچه‏ای گفت: ای مورچگان! به خانه‏هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش بدون توجه شما را پایمال کنند.

از این آیه چند مطلب مشخص میشود:

۱: مورچه سلیمان نبی را شناخت و نام او را برای بقیه مورچه ها برد. مهم تر اینکه مورچه اسم سلیمان را هم می‌دانست.

۲: فهم و شعور مورچه آنقدر بالا بوده که بر اساس آن مردمی را که به همراه سلیمان بودند بعنوان لشگریانش شناخت (و الا دلیلی ندارد که بگوید جنود او) و لذا همراهان نگفت .

۳: مورچه احتمال داد. مطلب را قطعی نگفت.(شاید این چنین شود). زمانی که مورچه سلیمان نبی را بنام میشناسد نباید آقای طباطبایی اشکال کند که چرا مارمولک بنی امیه را میشناخته است.

ب: از جمله مطالبی که در قران است این است که قران از پرنده ای به نام هدهد خبر میدهد. حال ببینیم که او فهمش چگونه بوده است.

نمل (۲۰-۲۴): وَ تَفَقَّدَ الطَّیرْ فَقَالَ مَا لیِ‏َ لَا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَایبِینَ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَاْذْبحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنیّ‏ِ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ

فَمَکَثَ غَیرَْ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِهِ وَ جِیْتُکَ مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ یَقِینٍ

إِنیّ‏ِ وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِن کُلّ‏ِ شیَ‏ْءٍ وَ لهََا عَرْشٌ عَظِیمٌ

وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ.

این آیات میرساند:

۱: قران از هدهد خبر میدهد.

۲: هدهد در مقابل سلیمان نبی مسیولیت داشته، چون سلیمان گفته اگر هدهد برای غیبتش دلیل آشکار نیاورد او را عذاب میکند و یا اورامیکشد.

پس قران خبر از یک پرنده ای میدهد که مسیولیت پذیر است و احساس مسیولیت دارد و به این کارش هم واقف است و این مسیولیت پذیری هدهد را میرساند.

۳: پس از رو برو شدن هدهد با سلیمان یک خبر باو میدهد: فَمَکَثَ غَیرْ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُطْ بِهِ.

این آیه میرساند که هدهد پرنده , از بی خبری سلیمان آگاهی دارد یعنی از ضمیر سلیمان خبر دارد.

۴: هدهد خبر میدهد: إِنیّ‏ِ وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ قران خبر میدهد که این پرنده مشخصات درستی داده است:

الف: هدهد خبر میدهد مملکتی را دیدم که اسمش سبا است.

ب: در این سرزمین زنی پادشاه است.

ت: خبر از دارایی‌های این حکومت یا پادشاه میدهد.

ث: خبر از لهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ"تخت پادشاهی"او میدهد.

ج: خبر از اعمالی میدهد که مردم انجام میدهند.

ح: خبر از امر درونی مردم میدهد یعنی از مشاهده عمل ظاهری مردم بطور صحیح میفهمد اعتقادات آنها اشکال دارد:

(وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ) او میفهمد این مردم خورشید را سجده میکردند آنهم بدون اذن اللهی.

این مطالب نشان میدهدکه:

اولا: هدهد می‌دانسته خداوندی است

ثانیا: آنها بدون اذن خدا خورشید را عبادت میکنند (مِن دُونِ اللَّهِ).

ثالثا: هدهد خورشید را هم می‌شناخته است.

رابعا: هدهد می‌دانسته که خدا باید عبادت شود.

خامسا: او میدانسته خورشید را نباید عبادت کرد.

حتی احتمال دارد که هدهد شیطان را بخوبی شناخته است :) وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ) و عاقبت این کار مردم را نیز برایش روشن بوده است:(فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ).

ما با بررسی آیات بالا مشاهده کردیم که هدهد باذن الهی اخباری بالاتر از حدیث مورد تمسخر آقای طباطبایی را داده و موجب تعجب کسی هم نشده است.

اگر حرف زدن حیوان امری خلاف عقل باشد چه خدا خبر دهد و چه معصوم، هر دو خلاف عقل است.

این روش هم صحیح نیست که بگوییم چون این خبر را خدا داده درست است و آن خبر را معصوم داده غلط است. زیرا خبر معصوم هم به تعلیم و اذن الهی است .

 

اگر مورچه و هدهد, خدا و خورشید و امر عبادی و عبادت درست و عبادت غلط را بشناسند، پس شناختن مارمولک بنی امیه و یا اظهار فحش دادن هم امر ساده ای است.

اگر قران از آزادی عمل و مسیولیت هدهد خبر میدهد پس آزادی مارمولک در انتخاب عقیده هم باعث شگفتی بعضی نباید بشود.

اگر قران خبر میدهد که مورچه و پرنده قدرت انتقال فهم خود را دارند پس نباید آقای طباطبایی تعجب کند که چرا یک مارمولک توانسته فکر خود را به دیگری انتقال دهد.



وبلاگ قرآنیان