بسم الله الرحمن الرحیم

 

بررسی و نقد کتاب"درسی از ولایت"تالیف "ابوالفضل برقعی"

 

نویسنده: محمد شمسیانی

 

قسمت هشتم

 

مقدمه:

 

آقای ابوالفضل برقعی در کتاب"درسی از ولایت "در صدد اثبات معنای"دوست" برای کلمه “ولی “ در آیات"إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُیْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌. - المایدة ۵۵" و "المومنین و المومنات بعضهم اولیاء بعض - توبه ۷۱"و"یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُیْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَن تجَعَلُواْ لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا - ۱۴۴ سوره نساء"می باشد.

 

ایشان اظهار می‌دارد"ولایت دارای دو جنبه تکوینی و تشریعی است و شک نیست که خداوند خود ولایت تکوینی و تشریعی بر تمام مخلوقات

و جهان هستی"دارد که البته در این قول اختلافی نیست. در ادامه ایشان می‌خواهد نشان دهد انبیاء و اولیاء فقط دارای ولایت تشریعی می‌باشند و نه ولایت تکوینی. ولایت و سرپرستی بر تمام جهان از عرش تا فرش و حتی خلقت و دادن هستی و رزق و حیات و موت منحصرا در خداوند است.

 

وی با تلاش فراوان سعی دارد که ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و به تبع آن ائمه معصومین علیهم السلام را منحصر در ولایت تشریعی (آنهم با تعریفی که خود از ولایت تشریعی دارد) کند و ولایت تکوینی این ذوات مقدسه را (با برداشت خود از ولایت تکوینی ) انکار نماید .

 

ما درمقالات پیشین و نوشته‌های آتی و ضمن نقد و بررسی نوشته آقای برقعی با استناد به کتاب و سنت در صدد اثبات این حقیقت هستیم که نه تنها معنای کلمه"ولی"در آیات مورد استشهاد نویسنده "صاحب اختیار و سرپرست "می باشد بلکه رسول خدا و ائمه معصومین علاوه بر منصب الهی"ولایت تشریعی "صاحب مقام"ولایت تکوینی"از سوی خداوند عز و جل البته به معنای صحیح آن می‌باشند. در ادامه ضمن بررسی ولایت انبیاء و اولیاء از دیدگاه تشیع با تبیین اعتقادات پیروان اهل بیت در باب ولایت که مبتنی بر ادله قرآنی است به شبهات وارده از طرف نویسنده کتاب"درسی از ولایت"پاسخ می‌دهیم.

 

ادامه بررسی آیات قران پیرامون"ولایت"

 

سوره یونس: و یقولون متی‏ هذا الوعد إن کنتم صادقین(۴۸) قل لا أملک لنفسی ضرا و لا نفعا إلا ما شاء الله لکل‏ أمةٍ أجلٌ إذا جاء أجلهم فلا یستاخرون ساعة و لا یستقدمون(۴۹)

 

ترجمه: و [به صورتی مسخره‏آمیز] می‏گویند: این وعده [آمدن قیامت و محاسبه اعمال‏] چه زمانی است اگر راستگویید (۴۸) بگو من برای خود قدرت دفع زیان و جلب سود ندارم مگر آنچه را که خدا بخواهد [وظیفه من فقط ابلاغ پیام خداست‏] برای هر امتی سرآمدی معین و اجلی محدود است هنگامی که اجلشان سرآید نه ساعتی پس می‏مانند و نه ساعتی پیش می‏افتند. (۴۹)

 

همانطور که ملاحظه می‌شود پیامبر بار دیگر در این آیات با کافرانی روبرو است که بر انکار روز رستاخیز پافشاری می‌کنند و در پاسخ پیامبر تمام امت ها را مقهور قدرت الهی برمی شمرد و حتی نفس خویش را از این امر مستثنی نمی‌کند و به عبارت دیگر می‌فرماید دیگر چه جای انکار تحقق وعده ای از طرف خداوند است که حتی پیامبر او مفری از تقدیری که برای او نگاشته شده است ندارد و این خود دلیلی بر حقانیت روز جزاست.

 

در آیات سوره یونس و اعراف مشاهده می‌شود پیامبر در پاسخ به سوال زمان قیامت پاسخی مشابه داده اند و پاسخ ایشان توأما میید دو نکته اساسی است:

 

اولا: تردیدی در تحقق وعده الهی نیست

 

ثانیا : عدم توانمندی نسبت به جلوگیری از تقدیرات محتوم الهی حتی از سوی پیامبر.

 

در کتاب درسی از ولایت نویسنده در ذیل دو آیه مذکور به عبارت « الا ما شاء الله » اشاره می‌نماید و می‌نویسد:

 

« آیا پیامبر می‌توانست دفع پیری و مرگ از خود کند و آیا رسول خدا می‌توانست در جنگ احد شکست نخورد و می‌توانست از خوردن سنگ به پیشانی و دندانش جلوگیری کند و آیا امیرالمومنین می‌توانست دفع شر معاویه نماید و او را شکست دهد و به قتل رساند اگر می‌توانست این کار واجب را چرا انجام نداد آیا علی می‌توانست فرق شکافته خود را شفا دهد اگر می‌توانست چرا این کار واجب را انجام نداد »

 

آقای برقعی عدم دفع شر برخی اتفاقات ناگوار از طرف این بزرگان را دلیل بر ناتوانی ایشان نسبت به دفع و یا جذب هرگونه خیر و شری برشمرده است و عملا در توجیه وجود عبارت « الا ما شاء الله » در این آیات دلیل قابل تأملی ذکر نکرده است تا در اینجا مورد نقد واقع شود لذا ما به ذکر مفهوم صحیح آن بسنده می‌کنیم.

 

آنچه از معنای عبارت مذکور در کنار محتوای کلی این آیات می‌توان استنباط نمود آن است که: پیامبر تأ کید می‌نماید در پیشگاه خداوند یکتا مستقلا برای خود قایل به شأن و مرتبتی نیست.

 

به منظور تکمیل بحث و پاسخ به بیانات آقای برقعی به نکات ذیل اشاره می‌کنیم:

 

نویسنده کتاب درسی از ولایت در باب توضیحاتی که درباره معجزات پیامبران در همین کتاب آورده است به کرات در آیات مربوطه به عبارتی مانند : باذن الله و دیگر عبارات با این مضمون اشاره می‌کند و این بدان معناست که از طرف هیچ یک از انبیاء و اولیاء الهی فعلی خارق العاده بدون اذن الهی صورت نگرفته است.

 

لذا اکنون این سیال مطرح است: چرا ایشان در رابطه با رسول اکرم و امیر مومنان علی (علیه السلام) اصرار بر نفی این قاعده کلی دارند و این احتمال را در نظر نمی‌گیرند که شاید این بزرگان در بسیاری از حوادث مجاز به استفاده از قدرتهای وهبی الهی خود نبودند نه آنکه اساسا قادر به انجام آن افعال نیستند.

 

اگر خداوند را بر شفاء دادن فرق شکافته امیر میمنان قادر بدانیم آیا جای این سیال نیست که چرا خداوند علی رغم قدرتی که در امور تکوینی دارد از کشته شدن اولیاء الهی به دست معاندان ممانعت به عمل نیاورده و به این طریق اجازه ایجاد انحراف در دین خود را داده است و به قول آقای برقعی این عمل واجب را انجام نداده است

 

آیا می‌توان با چنین استدلالی نعوذ بالله توانمندی خداوند را نیز در امور تکوینی زیر سیال برد آنچه مسلم است این است که اگر چنین نقد‌هایی بر انبیاء و اولیاء الهی وارد بود عین همین اشکال بر خدای قادر و توانا هم قابل طرح است که چرا خداوند با اتکا به قدرت لایزال خود مبادرت به دفع شر از ایشان ننموده است تا بدین وسیله دین خود را از هر گونه انحرافی مصون بدارد

 

حوادث و اتفاقات سوء ممکن است در ابتدا چیزی جز نا ملایمت و سختی برای انسان نداشته باشد اما با گذشت زمان آثار مثبت آن ظاهر و بارز شود. نتایجی که در نگاه اول برای انسان عادی قابل درک ومحاسبه نیست و بالعکس.

 

اساسا تمامی حوادث خیر وشر می‌تواند دارای عواقبی مطلوب ویا ناخوشایند باشند که از درک عموم خارج است. به عبارت دیگر آنچه آدمی خیر مطلق و یا شر مطلق می‌پندارد شاید به واقع این گونه نباشد.

 

عسی‏ أن تکرهوا شییا و هو خیرٌ لکم و عسی‏ أن تحبوا شییا و هو شر لکم و الله یعلم و أنتم لا تعلمون (بقره/۲۱۶)

 

به عنوان مثال حادثه جنگ احد و شکست لشگر اسلام که در وهله اول امری سوء قلمداد می‌شد در بر دارنده درسی بزرگ برای اصحاب پیامبر بود و آن اینکه: تخطی از دستورات رسول اکرم می‌تواند عواقب جبران ناپذیری داشته باشد (فاعتبروا یا أولی الأبصار)

 

انبیاء و اولیاء الهی سیر طبیعی زندگی را مانند مردم عادی طی می‌نمودند و به انواع و اقسام امتحانات و سختی ها مبتلا می‌شدند و سربلندی ایشان در اطاعت از اوامر الهی و صبر در مصیبتها بود که ایشان را از دیگر آدمیان متمایز می‌نمود و اگر بنا بود که با اتکا بر قدرتهای الهی از تمامی خیرات بهره ببرند و هر بدی را از خود دفع کنند به واقع دیگر وجه تمایزی مابین ایشان و دیگر انسانها نبود

 

اساسا اینکه انسان دارای توانمندی خاصی باشد اما در استفاده از آن دچار عصیان نشود یکی از بالاترین مدارج الهی است که مخصوص بندگان برگزیده خداوند می‌باشد.

 

آیه شماره ۸ : سوره آل عمران آیه ۲۰

 

فإن حاجوک فقل أسلمت وجهی لله و من اتبعن و قل للذین أوتوا الکتاب و الأمین ء أسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا و إن تولوا فإنما علیک البلاغ و الله بصیر بالعباد

 

ترجمه: پس اگر با تو (برای مخالفت با دین حق به باطل) احتجاج کنند بگو من و پیروانم خود را تسلیم امر خدا نموده‏ایم. و بگو به اهل کتاب و مشرکان مکه (ویا مشرکان درس ناخوانده) آیا شما هم (چون حق پدیدار شود) تسلیم حق شده و ایمان میآورید و چنانچه ایمان آرند هدایت یافته‏اند و اگر (از حق) روی گردانند بر تو چیزی جز تبلیغ (دین خدا) نیست و خداوند به حال بندگان بیناست.

 

در این آیه نیز آقای برقعی بر اساس رویه رایج خود بار دیگر برای رسیدن به مقصود به تقطیع آیات الهی دست زده و محتوای آیه ای را که روی سخن آن با کافرانی است که در قبول دین اسلام به اعراض و مجادله باطل مبادرت می‌ورزند به تمامی مومنین تسری داده است. نویسنده به کمک این آیه سعی کرده تا وظایف پیامبر را به حوزه ابلاغ رسالت محدود نماید در حالی که خداوند در این آیه صراحتا وظیفه پیامبر در قبال آنان که در حقانیت دین خدا با او عناد می‌کنند را فقط ابلاغ رسالت میداند.

 

همانطور که در توضیح آیات قبل بیان شد پیامبر وظایف دیگری از قبیل تربیت و تزکیه تعلیم کتاب و حکمت و غیره در قبال مومنین دارد که ما از ذکر مجدد آن خودداری می‌کنیم.

 

آیه شماره ۹: سوره رعد آیه ۴۰ :

 

و إن ما نرینک بعض الذی نعدهم أو نتوفینک فإنما علیک البلاغ و علینا الحساب

 

ترجمه: و اگر ما (در حیات تو) بر تو برخی از آن وعده عذابی که به کافران دادیم پدیدار کنیم یا آنکه (پیش از آن وقت) تو را به دیدار آخرت بریم به هر حال بر تو تبلیغ (حکم خدا) و بر ما حساب (خلق) است (و تعیین وقت عذاب و حساب یا عفو بندگان از وظایف نبوت نیست).

 

این آیه را باتوجه به دو آیه قبل از آن مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

و لقد أرسلنا رسلا من قبلک و جعلنا لهم أزواجا و ذریة و ما کان لرسولٍ أن یأتی‏ بایةٍ إلا بإذن الله لکل‏ أجلٍ کتابٌ(۳۸)

 

ترجمه: و محققا ما رسولانی پیش از تو فرستادیم و برای همه آنان (مانند تو) زنان و فرزندان قرار دادیم و هیچ پیغمبری را نرسد که بی اذن خدا آیت و معجزه ای آورد که برای هر امری وقتی معین و قطعی است.

 

یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده أم الکتاب(۳۹)

 

ترجمه: خدا هر چه را خواهد (از احکام یا حوادث عالم) محو و هر چه را خواهد اثبات می‏کند و اصل کتاب (آفرینش) نزد اوست.

 

به واقع مقصود خداوند در این آیات چیست

 

آیا خداوند بعد از اشاره به اینکه زمان تحقق عذاب کافران در کتاب آفرینش ثبت شده است در پی محدود نمودن حوزه وظایف پیامبر (نسبت به تمامی افراد) تنها در ابلاغ رسالت است

 

پیامبر در قبال کسانی که به انکار وعده الهی اصرار می‌ورزند و عدم تحقق فوری آن وعده ها رادلیلی بر نفی رسالت ایشان بر می‌شمرند وظیفه ای جز ابلاغ رسالت و انذار آشکار دارند

 

خداوند آشکارا در این آیات بیان می‌کند که هر وعده الهی زمان و وقت معینی دارد و مسلما عدم تحقق آنها در زمان حیات پیامبر اکرم خدشه ای به راستین بودن وعده الهی وارد نمی‌کند.

 

آیه شماره ۱۰: سوره مایده آیه ۹۲

 

و أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و احذروا فإن تولیتم فاعلموا أنما علی‏ رسولنا البلاغ المبین

 

ترجمه: و خدا و رسول خدا را اطاعت کنید و بترسید که هر گاه روی (از طاعت خدا) بگردانید پس بدانید که بر رسول ما جز آنکه به آشکار حکم خدا را ابلاغ کند تکلیفی نخواهد بود.

 

در این آیه نیز آقای برقعی تنها به انتهای آیه مورد نظر اشاره کرده و به شرطی که در ابتدای آیه آمده توجه ننموده در صورتی که وظیفه پیامبر در برابر کسانی که از اطاعت خدا و رسول سر پیچی می‌کنند تنها ابلاغ رسالت به نحوی آشکار و روشن است

 

همانطور که میبینیم عبارت « فان تولیتم » به طور مغرضانه ای در این آیه نادیده گرفته شده تا بدین وسیله نویسنده کتاب درسی از ولایت به مقصود خود نایل آید.

 

آیه شماره ۱۱: سوره شوری آیه ۴۸

 

فإن أعرضوا فما أرسلناک علیهم حفیظا إن علیک إلا البلاغ و إنا إذا أذقنا الانسن منا رحمة فرح بها و إن تصبهم سییة بما قدمت أیدیهم فإن الانسن کفورٌ

 

ترجمه: پس اگر [از دعوتت‏] روی برگردانند [اندوهگین مباش‏] ما تو را بر آنان نگهبان و مراقب نفرستاده‏ایم [تا آنان را به اجبار در دایره هدایت قرار دهی‏] جز رساندن [پیام وحی‏] بر عهده تو نیست و هنگامی که ما از سوی خود رحمتی [چون سلامت امنیت و ثروت‏] به انسان بچشانیم به آن سرمست و مغرور می‏شود و اگر به سبب گناهانی که مرتکب شده‏اند آسیبی به آنان رسد [رحمت حق را فراموش می‏کنند] بی‏تردید انسان بسیار ناسپاس است.

 

در این آیه نیز مطابق روش نویسنده در چند آیه قبل شاهد تقطیع آیات الهی و در پی آن تحریف معنوی آیات می‌باشیم. از آنجاییکه پیامبر از روی گرداندن کافران اندوهگین بود خداوند در این آیه به جهت تسکین ایشان می‌فرماید : اگر کافران از دعوت تو به سوی هدایت سرباز زدند بدان که تو موکل ایشان نیستی و نسبت به آنان چیزی بیش از رساندن وحی الهی بر عهده تو نیست. حال چگونه می‌توان بدون توجه به ابتدای و انتهای آیه گروه مومنان را با منافقان وکافران تجمیع نموده و همه را مخاطب این آیه قلمداد کنیم و نتیجه گیری نماییم که وظیفه پیامبر در قبال همه انسانها تنها ابلاغ است و بس!

 

آیه شماره ۱۲: سوره آل عمران آیه ۸۰

 

و لا یأمرکم أن تتخذوا الملیکة و النبین أربابا أ یأمرکم بالکفر بعد إذ أنتم مسلمون

 

ترجمه: و هرگز خدا به شما امر نکند که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود گیرید چگونه ممکن است شما را به کفر خوانند پس از آنکه اسلام آورده باشید!

 

به منظور تشریح معنای آیه و بیان خطای برقعی از آیه ۷۹ سوره آل عمران شروع کرده و معنای صحیح را ارائه می‌دهیم و سپس به کج فهمی مشارالیه می‌پردازیم:

 

ما کان لبشرٍ أن ییتیه الله الکتاب و الحکم و النبوة ثم یقول للناس کونوا عبادا لی‏ من دون الله و لاکن کونوا ربانین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون

 

ترجمه: هیچ بشری را نیست که خدا وی را به رسالت برگزیند و به او کتاب و حکم و نبوت بخشد آن گاه به مردم گوید: به جای خدا مرا بپرستید بلکه (پیغمبران بر حسب وظیفه خود به مردم می‌گویند) خداپرست باشید چنان که این حقیقت را از کتاب به دیگران می‏آموزید و خود نیز می‏خوانید.

 

در این آیه خداوند تاکید می‌کند پیامبران امر به پرستش خویش نمی‌نمایند بلکه ایشان همواره مردم را به عبادت خداوند تبارک و تعالی دعوت می‌کنند. موضوع مورد بحث در این آیه برگزیدن غیر خدا به عنوان رب و معبود است . و خداوند از زبان پیامبران خود خطاب به مردم می‌گوید: « کونوا ربانیین » یعنی خدا پرست باشید. اساسا در این آیه لغت « رب » به معنای خدا است.

 

در آیه ۸۰ نیز کلمه «ارباب» که جمع مکسرکلمه « رب » است به معنای خدایان می‌باشد و در ترجمه آیه هم بدان اشاره شده است. خداوند در این آیه به دو گروه ملایکه و انبیاء اشاره می‌نماید زیرا کافران و بت پرستان مکه ملایکه را دختران خدا خوانده و بت‌های آنان نماد دختران خدا بود لذا آنان را عبادت می‌کردند و شیون استقلالی برای ایشان قایل بودند. و اهل کتاب خصوصا نصاری اعتقاد داشتند عیسای مسیح خدا و یا فرزند خداست.

 

پس مقصود خداوند از به کار بردن کلمه «ارباب» در این آیه خدایان مستقل است و نه صرفا مفهوم لغوی « رب » که در ادبیات عرب به هر مالک و صاحب اختیاری اطلاق می‌گردد. اما آقای برقعی در کتاب «درسی از ولایت» با استناد به آیه فوق الذکر – ۸۰ آل عمران - به گروهی از مسلمین خرده می‌گیرد که چرا پیامبر اسلام را ارباب خود می‌خوانند. غافل از آنکه در کلام مسلمین این واژه به معنای ولی وصاحب اختیار بکار می‌رود. آیا این قضاوت ناشی از ظاهرگرایی افراطی در متون دینی و عدم فهم دقیق آیات نیست!

 

آیه شماره ۱۳: سوره «ص» آیه ۶۹

 

ما کان لی‏ من علم بالملا الأعلی إذ یختصمون إن یوحی إلی‏ إلا أنما أنا نذیرٌ مبینٌ

 

ترجمه: هیچ علمی به عالم بالا و ملکوت ندارم آنگاه که (ملایکه) گفتگو می‌کنند نزد من نیست جز آنچه به من وحی می‌شود و همانا من انذار دهنده ای آشکارم.

 

آقای برقعی با استناد به آیات فوق مدعی می‌شود که پیامبر دارای علم غیب و آگاهی به سخنان فرشتگان نیست چه رسد به اینکه بر آنان ولایت داشته باشد لذا پیامبر تنها وظیفه انذار دارد.

 

در پاسخ می‌گوییم اولا اگر این آیه را مستقلا و صرف نظر از آیات قبل وبعد معنا کنیم دچار اشتباه می‌شویم زیرا در آیه مورد نظر کلمه «علم» به صورت نکره ودر سیاق نفی آمده و لذا هر گونه علمی را نسبت به عالم ملکوت برای پیامبر نفی می‌کند. و ما می‌دانیم که هیچ عقل سلیمی این گزاره را بدین نحو نمی‌پذیرد زیرا به هر صورت پیامبر به وحی از عالم ملکوت آگاه می‌شود. لذا این آیه نفی علم استقلالی را می‌کند به عبارت دیگر پیامبر در بیان اثبات این است که هر چه دارد بالله است. شاهد ادعای ما آیات متعددی از خود قرآن است که بارز ترین نمونه‌های آن همین آیات سوره مبارکه «ص» است. پیامبر چه از طریق وحی قرانی و یا ازسایر طرق به اخبار آسمان و زمین عالم و آگاه می‌شود.

 

ثانیا باید متذکر شد که نوع مترجمین آیه مورد نظر را در ارتباط با موضوعات آیات قبل و بعد ترجمه نموده واکثر ایشان موضوع خلقت انسان و گفتگوی میان فرشتگان را در این باره بیان کرده اند و از ترجمه هیچ کدام مقصود آقای برقعی (نفی کلی علوم غیبی پیامبر) استنباط نشده است.

 

از آیه ۷۱ تا انتهای سوره «ص» خداوند به داستان خلقت انسان و سجده نمودن ملایکه بر انسان و سرباززدن ابلیس از امر خداوند اشاره می‌کند که همگی اخباری غیبی از حوادث گذشته است. عبارت « اذ یختصمون » در آیه مورد نظر ناگزیر باید در ارتباط با آیات قبل که درباره گفتگوی اهل دوزخ است و یا در ارتباط با آیات بعد که در باره گفتگوی فرشتگان در موضوع خلقت انسان است ترجمه گردد و وجود این عبارت روشن ترین نشانه برای پیوستگی معنایی آیات ۶۹ و ۷۰ با آیات قبل و یا بعد و یا هر دو است. لذا در آیات ۶۹ و ۷۰ خداوند به پیامبر می‌فرماید: بگو مرا علمی به ملاء اعلی نیست مگر آنچه به من وحی می‌شود و مفهوم آن به واقع این است که خداوند در این دو آیه اولا تأکید می‌نماید این پروردگار عالم است که پیامبر خود را از علوم غیبی آگاه می‌نماید و ثانیا اخباری که در آیات قبل از احوالات ساکنین دوزخ به مردم گوشزد می‌شود خود به نوعی انذار برای کافرانی است که منکر قیامت و عذاب اخروی اند لذا مشاهده می‌شود که با در نظر گرفتن موضوع آیات قبل (گفتگوی دوزخیان با یکدیگر) و به خصوص آیات بعد (گفتگوی فرشتگان در موضوع خلقت انسان) استناد به این آیه برای نفی علم غیب پیامبر نه تنها کارساز نخواهد بود بلکه در جهت اثبات آن بسیار موثرتر و کارآمد تر است زیرا در آیات پیشین و پسین به ترتیب اخباری از آینده و گذشته ای دور نقل شده است. به خوانندگان عزیز توصیه می‌شود برای روشن تر شدن بحث به آیات سوره مبارکه « ص » مراجعه نمایند.

 

ضمن اینکه وحی به پیامبرهمواره به صورت آیات قرآن نبوده و توضیح آن خواهد آمد. حال که علم غیب پیامبر ثابت شد پس نمی‌توان برای نفی ولایت ایشان به آیاتی از این قبیل استناد نمود.



وبلاگ آقای حسینی ورجانی
<<< لینک مبدأ >>>