برخی از ویژگیهای حضرت علی علیه السلام در قسمتی از بیانات طه حسین

- اصبغ‏بن نُباته (وی از خواص امیرمؤمنان - علیه السلام - بوده و در جنگ صفین حضور داشته و از مأموران انتظامی آن حضرت و نیز شاعر بوده‏است. برقی او را از اصحاب آن حضرت از اهل یمن شمرده‏است. (اعیان الشیعة ۳/۴۶۴)) گوید: حارث هَمْدانی در میان تنی چند از شیعیان که من هم در میان آنان بودم بر امیرمؤمنان علیه السلام وارد شد. حارث افتان و خیزان راه می‏رفت و عصا را محکم به زمین می‏کوبید و بیمار بود. امیرمؤمنان علیه السلام با توجه به منزلتی که حارث نزد آن حضرت داشت رو به وی کرده فرمود: حارث، حالت چطور است؟ گفت: ای امیرمؤمنان، روزگار مرا آسیب رسانیده و جنگ و دعوای یاران شما در باب تو نیز بر سوز دل و غم و اندوهم افزوده‏است. فرمود: جنگ و دعوای آنها در چیست؟ گفت: درباره شما و آن سه تن [خلیفه] پیش از شما؛ برخی دوستان افراطی‏اند، برخی معتدل و میانه‏رو و همراهند و برخی اهل شک و تردید که نمی‏دانند قدم پیش گذارند یا پس نهند. فرمود: بس است ای برادر هَمْدانی، هش‏دار که بهترین شیعیان من همان گروه معتدل و میانه‏اند که افراطیان باید به آنان بازگردند و عقب‏ماندگان به آنان رسند. حارث گفت: پدرم و مادرم فدایت، کاش این زنگار [شک و تردید] را از دل ما برمی‏داشتی و ما را در کارمان روشن و بینا می‏ساختی. فرمود: بس کن، که تو مردی هستی که امر بر تو مشتبه شده‏است،(از این رو امر بر او مشتبه شده‏بود که می‏خواست حق و باطل را از راه شخصیتها بشناسد، در صورتی که قدر و منزلت و شخصیت افراد نمی‏تواند در همه موارد معیار شناخت درست دین باشد و موجب راستی و درستی گفتار و کردار آنها قرار گیرد، زیرا همه در معرض خطا و لغزش قرار دارند، بلکه لازم است نخست دین و حق و باطل را شناخت آن‏گاه به شناخت شخصیتها بر اساس ملاک دین پرداخت تا امر مشتبه نشود.
بنابراین ملاک، دین است نه شخصیت افراد. به خدا سوگند این سخن شریف بهترین سخن برای شناخت حقایق است؛ پدر و مادر و روح و جسم و اولادم فدایت ای امیرمؤمنان، ای ولی اعظم خدا، که سخنت فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق است. 
نظیر این سخن در کتاب “الفتنةالکبری” (علی و بنوه) تألیف دکتر طه حسین ص ۴۰، ط دارالمعارف مصر نیز آمده‏است. مؤلف آن گوید: “مردی از یاران آن حضرت پرسید: آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل باشند؟ فرمود: امر بر تو مشتبه شده‏است، مگر حق و باطل را با شخصیت افراد باید شناخت؟ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی، و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی. من پاسخی شگفت‏انگیزتر از این سراغ ندارم، که پس از سکوت وحی و قطع شدن خبر آسمانی احدی را معصوم از خطا نمی‏شمارد هر منزلتی که می‏خواهد داشته‏باشد، و حق را منحصر در کسی نمی‏داند هر مقامی که می‏خواهد باشد”. البته باید شخصیتی مانند علی - علیه السلام - را استثنا کرد که هم معصوم است و هم قول و فعل او ملاک حق است.(م)) دین خدا را با شخصیتها نتوان شناخت بلکه با نشانه حق باید شناخت، پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی. ای حارث، حق بهترین سخن است و فریادگر به آن مجاهد است، و من تو را به حق خبر می‏دهم، گوشت را به من بسپار و آن‏گاه آن را به یاران خردمندت بگو.
هش‏دار که من بنده خدا و برادر رسول خدا و نخستین تصدیق‏کننده اویم، او را هنگامی تصدیق کردم که آدم میان روح و جسد بود (و هنوز خلقت او کامل نشده‏بود)، و نیز در میان امت شما نیز نخستین تصدیق‏کننده او هستم، پس ما اولین هستیم و ما آخرین هستیم و ما -ای حارث- خواص و برگزیدگان اوییم، و من برادر و وصی و ولی و صاحب راز و سرّ او هستم، مرا فهم کتاب و فصل خطاب (سخن آخر و قطعی در داوری) و علم قرنهای گذشته و اسباب [اطلاع و دستیابی به همه چیز] داده‏اند، و مرا هزار کلید سپرده‏اند که هر کلیدی هزار در را می‏گشاید که هر دری به هزار هزار عهد و سفارش راه می‏برد؛ و مرا علاوه بر همه اینها به شب قدر مؤید داشته و یاری رسانیده‏اند؛ و این مقام برای من و فرزندانم که امانتدار دینند پیوسته جاری است تا شب و روز جاری است تا آنکه زمین و آنچه روی آن است به دست [بندگان حقیقی] خدا افتد. و تو را -ای حارث- مژده دهم که حتماً مرا هنگام مرگ و نزد صراط و کنار حوض (کوثر) و در وقت مقاسمه خواهی شناخت. حارث گفت: مولایم! مقاسمه چیست؟ فرمود: تقسیم آتش دوزخ، که آن را درست قسمت کنم، به آن گویم: این دوست من است رهایش کن، و این دشمن من است او را بگیر. آن‏گاه امیرمؤمنان علیه السلام دست حارث را گرفت و فرمود: ای حارث، همین‏گونه که من دست تو را گرفته‏ام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست مرا گرفت -و این زمانی بود که از حسد قریش و منافقان به حضرتش شکایت کرده‏بودم- و فرمود: چون روز قیامت شود من ریسمان و دامن الهی -یعنی عصمت خدا- را می‏گیرم و تو -ای علی- دامن مرا می‏گیری و فرزندانت دامن تو را و شیعیانتان دامن شما را می‏گیرند. پس خدا با پیامبرش و پیامبرش با وصی خود چه خواهد کرد؟ ای حارث این را بگیر که مشتی است از خروار؛ آری تو با آن کسی هستی که دوستش می‏داری و توراست آنچه عمل کنی و به دست آوری- این را سه بار فرمود. حارث عباکشان برخاست و می‏گفت: دیگر از این پس باکی ندارم که من به دیدار مرگ روم یا مرگ به سراغ من آید. 
- دانشمند مصری دکتر طه حسین گوید: فاصله میان علی و معاویه در سیره و سیاست بسیار و عمیق است، دانستی که معاویه با ثبات و اعتماد و اطمینان کامل در انتظار علی بود؛ آری فاصله میان روش سیاسی آنها بسیار و عمیق بود، علی به خلافت الهی ایمان داشت... 
او یکی از حقوق واجب بر خود را آن می‏دید که عدل را با گسترده‏ترین معانیش در میان مردم به پا دارد و هیچ کس را بر دیگری (بدون جهت) ترجیح ندهد؛ او از حقوق واجب بر خود را حفظ مال مسلمانان می‏دانست که جز در جای درست خود مصرف نکند، او به خود اجازه نمی‏داد که از بیت‏المال به مردم جایزه دهد بلکه به خود اجازه نمی‏داد که از بیت‏المال برای خود و خانواده‏اش چیزی بردارد جز به اندازه قوت لایموت نه بیشتر. اما معاویه... در این کار هیچ گناه و مانعی نمی‏دید، از این رو آزمندان همه آرزوهای خود را در نزد او برآورده می‏دیدند و زاهدان نیز محبوب خود را نزد علی علیه السلام می‏یافتند، و تو چه گویی درباره مردی که برادرش عقیل‏بن ابی‏طالب نزد او آمد تا چیزی بگیرد و او به فرزندش حسن فرمود: هرگاه سهم من رسید آن را بردار و با عمویت به بازار برو و جامه و کفشی نو برای او بخر، و بیش از این نگفت؛ اما چه گویی درباره مردی که همین عقیل پس از آنکه صله برادرش او را راضی نکرد نزد او می‏رود و او از بیت‏المال صد هزار به او عطا می‏کند؟!...(البته پس از آنکه میان عقیل و معاویه سخنانی تند رد و بدل شد، عقیل جوایز را پس داد و دست خالی بازگشت و دین‏فروشی نکرد.(م)) علی هرگز در دین سستی و سازشکاری نمی‏کند و هیچ چیزی را به این اندازه دشمن نمی‏دارد که درهمی از بیت‏المال مسلمانان را نابجا خرج کند و به کسی بدهد، چنانکه حقّه‏بازی و حیله‏گری و هر چه را که اندک رابطه‏ای با جاهلیت پیش از اسلام داشت سخت دشمن می‏داشت...(علی و بنوه (علی و فرزندانش) / ۵۹.)



سایت فطرت