امام علی ‌بن ‌الحسین(علیه السلام)، مشهور به زین ‌العابدین و سجاد بنا به نقل مشهور در سال ۳۸ هجری در مدینه به دنیا آمد. در هنگام حادثه کربلا ۲۲ یا ۲۳ سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر دانشمندان اسلامی از برادر شهیدش حضرت علی ‌اکبر، کوچک‌تر بوده است.حیات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و علمی امام سجاد(علیه السلام) از زوایای گوناگون قابل بررسی است. یکی از ابعاد زندگی امام سجاد(علیه السلام) همراهی او در قیام کربلا و پیام رسانی آن نهضت بزرگ است.
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامی است که در محرم سال ۶۱ قمری روی داده است. این نهضت دارای دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکل‌ گیری و جهاد و جانبازی و دفاع از کرامت اسلامی و دعوت به اقامه عدل و احیای دین محمدی و سنت و سیره نبوی و علوی بوده که به رهبری امام حسین(علیه السلام) از نیمه ماه رجب سال ۶۰ هجری آغاز و در دهم محرم سال ۶۱ هجری به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانی و تثبیت ارزشهای نهضت و عرصه جهاد فرهنگی و تبیین آرمان‌های آن قیام مقدس بود که به رهبری امام علی ‌بن‌ الحسین(علیه السلام) تداوم یافت. 
امامت شیعه و رهبری نهضت کربلا در عصری به امام سجاد(علیه السلام) منتهی گشت که او به همراه نزدیک‌ترین افراد خاندان آل علی(علیه السلام) به اسارت می‌‌رفتند. آل علی(علیه السلام) آماج تیرهای ستم و تهمت و افترایات سیاستمداران بنی ‌امیه قرار داشتند، ارزشهای دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامی و باورهای دینی مردم سست، احکام دینی بازیچه نالایقان اموی شده، خرافه گری رواج یافته، روحیه شهامت و شهادت طلبی در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. 
سخت‌گیری ‌های بی ‌حد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانه ‌های آل هاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامی، جلوگیری مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحی و به انزوا کشاندن امام معصوم(علیه السلام) از مهم‌ترین سیاست‌های حاکمان اموی در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) بوده است. 
امام زین‌ العابدین(علیه السلام) در چنین عصر و جوی رسالت و امامت خود را آغاز کرد. در صورتی که تنها سه تن پیرو واقعی داشت، حرکت جهاد فرهنگی و پرورش شخصیت‌ها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنه‌ دار به ایفای نقش پیشوایی خود پرداخت این رویکرد امام سجاد(علیه السلام) زمینه ساز انقلاب فرهنگی امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) گشت. از این رو برخی از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.

شاهد واقعه

در زمینه حضور امام سجاد(علیه السلام) در نهضت حسینی جای تردیدی نیست. امّا از صحنه‌های اجتماعی و سیاسی امام سجاد(علیه السلام) در برهه آغازین نهضت، آگاهی‌‌های زیادی از تاریخ به دست نمی‌‌آید، یعنی از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین(علیه السلام) هیچ‌گونه گزارشی در منابع تاریخی به چشم نمی‌‌خورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است. 
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعی و سیاسی امام زین ‌العابدین(علیه السلام) در قیام حسینی، مربوط به شب عاشورا است. او خود می‌‌گوید: 
شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالی که بیمار بودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش می‌‌کنم و در تمام خوشی و ناخوشی او را سپاس می‌‌گویم.... من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله ‌رحم پای ‌بندتر از اهل ‌بیتم نمی‌‌شناسم. خداوند شما را جزای نیک عنایت کند. 
من می‌‌دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه می‌‌دهم و بیعت خود را از شما بر می‌‌دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل ‌بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا می‌‌خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند. 
امام علی‌ بن ‌الحسین(علیه السلام) در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبی را سپری می‌ کرد و با چشمان خویش عظمت روح حسین ‌بن‌ علی(علیه السلام) و شهامت و وفاداری اصحاب را دید و خود را برای روزهای واپسین آماده می‌ساخت. 
در صحنه دیگر از آن شب می‌‌خوانیم که امام سجاد(علیه السلام) می‌‌فرماید: 
«شبی که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمه ‌ام زینب پرستار من بود. پدرم در حالی که این بیت‌ها را زمزمه می‌‌کرد نزد من آمد: 
یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فی الاشراق و الأَصیل 
من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل 
و انّما الأمر الی الجلیل و کلُّ حیٍّ سالکُ سبیل 
من مقصود پدرم را از خواندن این بیت‌ها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود را باز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است». 
تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد(علیه السلام) در صحنه کربلا بیمار بود و این بیماری نیز حکمت و مصلحت الهی برای امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت. 
او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(علیه السلام) بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچم‌دار هدایت امّت باشد.

پس از واقعه

حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(علیه السلام) و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینی به رهبری امام علی ‌بن ‌الحسین(علیه السلام) آغاز شد. حال وظیفه امام سجاد(علیه السلام) بود که آرمان کربلاییان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پروری امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد و علی(علیه السلام) و اسلام قرآن رهنمون گردد. 
مسؤولیت سترگ پیام ‌رسانی عاشوراییان بر شانه ‌های امام ساجدان و عارفان سنگینی می‌‌کرد. او می‌‌بایست در عصر نومیدی از پیروزی حرکت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبری و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه‌‌های امام عدل و نشانه‌‌های رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت برای اصلاح جامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامی را برای جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومت اسلامی توسط خاندان وحی را در دل همگان احیا سازد. 
از سوی دیگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسه‌سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامی بارور سازد. دشمن نیز همچون تمامی عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلی انقلاب‌ها و مبارزات عدالت‌خواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیداللَّه ‌بن ‌زیاد که نوشته بود: «مردی از خاندان حسین(علیه السلام) را زنده مگذارید». حتی نوشته ‌اند عبیدالله برای دستگیری و تحویل امام زین‌ العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد. 
حمید بن‌ مسلم، گزارش نویس حادثه کربلا می‌‌گوید: لشکریان به سراغ علی ‌بن ‌الحسین ‌رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابن ‌زیاد دستورداده بود تا تمامی مردان خاندان حسین(علیه السلام) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان اللَّه! شما کودک و بیمار را می‌‌کشید؟ در این هنگام عمر بن ‌سعد رسید و گفت این بیمار را آسیب نرسانید. 
یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللَّهِ بأفواهِهِم و اللَّه متُّم نوره و لوکره الکافرون؛ 
می ‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گرچه کافران را ناخوش آید- نور خود را کامل خواهد گردانید.

نقش سیاسی امام سجاد(علیه السلام) در عصر اسارت

امام علی ‌بن ‌الحسین(علیه السلام) تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(علیه السلام) است که بی‌ شک تداوم ‌و بقای قیام حسینی مرهون تلاش و مجاهدت او است. او اما سرفصل‌های مهمترین عملکرد امام زین ‌العابدین(علیه السلام) در زمینه حادثه کربلا: 

الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفی

مورخان اسلامی نوشته‌ اند که اسیران آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. کوفه برای خاندان وحی شهری آشنا بود، برخی از بانوان کاروان اسیران همچون زینب(سلام الله علیها) روزگاری نه چندان دور، خود بانوی گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتی مرکز حکومت امام علی(علیه السلام) بود و مردم این شهر خاندان علی(علیه السلام) را از یاد نبرده بودند. علی ‌بن ‌الحسین را در حالی که تنی رنجور و آهن و غلی در گردن داشت وارد شهر کوفه نمودند. 
علی‌ بن‌ الحسین(علیه السلام) در سرزنش مردم شهر کوفه چنین فرمود: 
مردم، آنکه مرا می‌ شناسد، می‌‌شناسد. آنکه مرا نمی‌‌شناسد خود را به او می‌‌شناسانم. من علی، فرزند حسین، فرزند علی‌ بن ‌ابیطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وی را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کاربرده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخری بزرگ است. 
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت‌کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویی به او خواهید نگریست؟ 
سخنان امام سجاد(علیه السلام) تحولی شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس علی ‌بن‌ الحسین(علیه السلام) بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسی و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمی‌‌بریم و با هر کس که گویی پیکار می‌‌کنیم و با آنکه خواهی در آشتی به سر می‌‌بریم! یزید را می‌‌گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم. 
امام علی ‌بن ‌الحسین(علیه السلام) از موضع سست کوفیان آشنا بود فرمود: 
هیهات! ای فریبکاران دغل باز، ای اسیران شهوت و آز. می‌‌خواهید با من هم کاری کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمی که زده‌اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخی این غمها گلوگیر و اندوه من تسکین‌ ناپذیر است. از شما می‌ خواهم نه با ما باشید نه بر ما.

ب. مبارزه با حاکمان اموی

مبارزه با ستم و ستم‌ پیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصه‌‌های رهبران آسمانی است. این ویژگی در سیره تمامی پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه رنج‌های فراوانی را به جان خریدند. 
امام علی ‌بن ‌الحسین(علیه السلام) نیز همچون دیگر مصلحان آسمانی لحظه‌ ای در راه مبارزه با ستم و گناه از پای ننشست و در مقابل هیچ ستمگری کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبی ثابت کرد که می‌ توان حتی در مقابل ستم ‌پیشگانی چون ابن‌ زیاد و یزید که حتّی از ریختن خون چون حسین، ریحانه رسول، ابایی ندارند، ایستاد و حتی کلمه‌ ای که رنگ ذلّت داشته باشد بر زبان نراند. 
اولین رویارویی و برخورد زین ‌العابدین(علیه السلام) با حاکمان اموی پس از واقعه کربلا، برخورد و گفتگوی امام با پسر زیاد حاکم خیره سر کوفه بود. وقتی اسیران آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را وارد کاخ ابن ‌زیاد نمودند، عبیدالله بن ‌زیاد از نام او پرسید. فرمود من علی فرزند حسینم. ابن ‌زیاد گفت: مگر خداوند علی ‌بن‌ الحسین را نکشت؟ امام علی(علیه السلام) فرمود: برادری داشتم که مردم او را کشتند. پس زیاد گفت: خداوند او کشت، امام(علیه السلام) فرمود: «اللَّه یتوفی الانفس حین موتها». استدلال امام(علیه السلام) اشاره به این بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد. 
ابن ‌زیاد که مست غرور و کینه بود از این حرکت استدلالی سیّد عارفان درمانده گشت و سخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. این منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان با شجاعت به افکار و پندارهای ناروای آنان پاسخ گوید و نقد کند، تهدید به مرگ شود. ولی پسر مرجانه می‌‌بایست دریابد که علی ‌بن ‌الحسین(علیه السلام) چونان بزدلان کوفی نبود که با یک خروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود: 
«أ بالقتل تُهِدّدنی؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة»؛ 
آیا من را از مرگ می‌‌ترسانی؟ مگر نمی‌‌دانی شهادت میراث کرامت و افتخار ماست. 
نکته مهمی که در این گفتگو به چشم می‌‌خورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیه شهادت‌ طلبی امام سجاد(علیه السلام) است و دیگر آگاهی کامل امام سجاد(علیه السلام) به نوع پشتوانه فکری حکومت امویان در جوامع بشری حکومت‌ها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بی‌ شک نیازمند پشتوانه فلسفی و عقیدتی ‌اند تا تکیه گاه نظام سیاسی و اقتصادی آنان بوده و توجیه گر رفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فکری بر حسب تفاوت جامعه ‌ها مختلف است. بنی ‌امیه نیز برای تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهای زیادی داشتند که یکی از راهکارهای اساسی آنان جبرگرایی بود. در برابر هر کاری تلقین می‌ نمودند که این کار خدا بود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایی ایجاب نمی‌‌کرد این گونه نمی‌‌شد. و این خود یکی از حربه‌‌های سیاسی آنان برای ظلم و جنایت بود. 
امام علی ‌بن ‌الحسین(علیه السلام) با وقوف و آگاهی کامل به این نیرنگ سیاسی امویان، هم در کاخ ابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فکری امویان پرداخت و آن را نشانه رفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.

ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام

شام از هنگامی که به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد(علیه السلام) تنها حاکمان و فرمانروایان طایفه بنی ‌امیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر می‌‌دانستند. در عصر حکومت و فرمانروایی چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نکته همت شده بود که مردم شام را در جهل و بی ‌خبری نگاهدارند. 
از این رو آنان بر خلاف کوفیان تنها همین را می‌ دانستند که فردی خارجی به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسید و خاندان وی به اسارت گرفته شدند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند. 
علی ‌بن‌ الحسین(علیه السلام) در حالی که غل جامعه برگردن وی آویخته و دست او را با زنجیر بسته بودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقر(علیه السلام) از پدرش علی ‌بن‌ الحسین(علیه السلام) روایت می‌‌کند که حضرت فرمود: «من را بر شتری که عریان بود و جهازی نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزه‌ ای نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم». 
وظیفه خطیری که بر دوش امام سجاد(علیه السلام) بود آن بود که در این شهر با چنین وضعی که به خود گرفته بود، خاندان وحی و اهل بیت عصمت که عدل قرآن بودند را به شامیان بی‌ خبر بشناساند تا مردم رهبران حقیقی اسلام را دریابند. شناساندن این امر کاری بود که باید انجام می‌‌شد، به ویژه که رخدادهای بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سبب خاموش شدن خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در صحنه سیاست شده بود. امام زین ‌العابدین(علیه السلام) در شام به این امر همت گمارد هم در برخوردهای شخصی که در بین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموی شام به معرفی اهل بیت(علیه السلام) پرداخت.

د. افشاگری چهره بنی ‌امیه و بیداری افکار عمومی

بنی ‌امیه چهره واقعی خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتی مقدس مآبی، مخفی می‌‌داشتند. شهادت امام حسین(علیه السلام) تا حدودی اسرار را بر ملا کرد ولی اسارت امام سجاد(علیه السلام) پرده تزویر و ریاکاری را از چهره بنی ‌امیه بالازد، و عدم پای ‌بندی آنان به تعهدهای و دینی اخلاقی و رسواییها و فجایع آنها را روشن ساخت. 
مورخان اسلامی نوشته‌ اند: که امام سجاد(علیه السلام) را در حالی که غل و زنجیر بر گردن وی نهاده بودند، به قصر یزید وارد نمودند. او اسیری سرافراز و آزاده بود که شکنجه غل جامعه نتوانست وی را به تسلیم وا دارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالی که یزید به شعر حصین ‌بن‌ حمام مرّی تمثل جسته و به شادی پرداخته بود فرمود: 
«برای تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبة فی الارض و لا فی أنفسکم الاّ فی کتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک علی اللَّه یسیر. لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکم و اللَّه لایحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛ هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفسهای شما (به شما) نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانی نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشی را دوست ندارد. 
استدلال قرآنی سید عابدان، چون پتکی بود که بر سر یزید خود پسند فخر فروش فرود آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن کرد که دیدی. امام سجاد(علیه السلام) به تمسک به آیه قرآن جواب وی را داد و افزود: 
ای پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود و در همان نبردها پدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند. 
آنگاه فرمود: ای یزید اگر می‌ دانستی چه کرده ‌ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده‌ها و خاندان‌ من چه آورده‌ ای به کوهها می‌‌گریختی و بر ریگها می‌ خوابیدی و ناله سر می‌ دادی.سر پدرم حسین فرزند علی(علیه السلام) پسر فاطمه(سلام الله علیها) که ودیعت رسول خدا است، بر در شهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خواری و پشیمانی نخواهی داشت.

هـ. منشور جاوید در معرفی اهل بیت (علیه السلام)

از درخشان‌ترین صفحات زندگی پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموی شام است. امام علی ‌بن‌ الحسین(علیه السلام) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارت همان‌ جهاد عظیمی را انجام داد که حسین ‌بن ‌علی(علیه السلام) در کربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با یک خطبه، انقلاب شگفتی در قلمرو امپراتوری شام به وجود آورد و تحولی بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفته بودند، ایجاد نمود. 
روزی یزید، خطیب درباری خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش علی(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام علی ‌بن‌ الحسین(علیه السلام) از میان جمعیت فریاد بر آورد: وای بر تو ای خطیب! خشنودی خلق را به خشم خداوند خریدی و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادی. 
آنگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالای آن چوب برود و سخنی چند که خشنودی خدا و پاداش برای حاضران را در پی دارد برای مردم بگوید. یزید علی ‌رغم اینکه هیچ‌گونه تمایلی به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به علی ‌بن‌ الحسین اجازه سخن داد. 
امام سجاد(علیه السلام) بر منبر رفت و چنین فرمود: 
مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شش امتیاز ارزانی داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است: شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهای مؤمنان بخشیده است. هفت فضیلت ما این است که پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق (علی ‌بن‌ ابی ‌طالب(علیه السلام)) از ما است، جعفر طیّار از ما است. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن و حسین(علیه السلام)) از ما است، زهرای بتول (یا مهدی امت) از ما است. 
مردم! هر کس مرا می‌ شناسد که می‌ شناسد و کسی که مرا نمی‌‌شناسد خود را به او می‌‌شناسانم. من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگواری هستم که حجرالاسود را با گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترین کسی هستم، که احرام بست و طواف و سعی به جا آورد، منم فرزند بهترین انسان‌ها، منم فرزند کسی که در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد، منم فرزند کسی که در سیر آسمانی به سدرةالمنتهی رسیده، منم پسر کسی که در سیر ملکوتی آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین او أدنی» کشید. 
منم فرزند کسی که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسی که خداوند بزرگ به او وحی کرد، منم فرزند محمد مصطفی، منم فرزند علی مرتضی، منم فرزند کسی که آنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند کسی که در رکاب پیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظه ‌ای به خدا کفر نورزید، من فرزند کسی هستم که صالح‌ترین مؤمنان، وارث گریه کنندگان (از خشیت خدا)، شکیباترین صابران، بهترین قیام کنندگان از تبار یاسین است. 
نیای من کسی است که پشتیبانش جبرییل، یاورش میکاییل و خود حامی و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ستمگران) جنگید، و با دشمنان کینه‌ توز خدا جهاد کرد. منم پسر برترین فرد قریش که پیش از همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کننده مشرکان، تیرخدایی برای نابودی منافقان، زبان حکمت عابدان، یاری کننده دین خدا، ولّی امر خدا، بوستان حکمت الهی و کانون علم او بود. 
منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه کبری، من پسر آنم که او را به ستم به خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. عمامه و ردای او را ربودند در حالی که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم که سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیری بردند.... 
امام زین ‌العابدین(علیه السلام) در معرفی خود که در حقیقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالت بود، آنقدر داد سخن داد که صدای گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید یورش برپا شود، به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتی به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسید، امام از بالای منبر روبه یزید کرد و گفت: 
آیا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویی جد تو است، دروغ گفته‌ ای و حق را انکار کرده ‌ای، و اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتی؟!. 
شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر می‌ بردند و خاندان پیامبری(صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی‌‌شناختند، با این خطبه امام سجاد(علیه السلام) متوجه واقعیت شدند. به همین دلیل در میانه خطبه یزید از ادامه آن جلوگیری کرد و سپس برای کسب وجهه عمومی گناه را به گردن ابن‌ زیاد انداخت. 
از نکات مهم این خطبه این است که امام سجاد(علیه السلام) خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نامید، در حالی که امویان می‌‌کوشیدند آنها را از ذریه علی(علیه السلام) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند. 
خون امام حسین(علیه السلام) و پیام رسانی امام زین ‌العابدین و عقیله بنی ‌هاشم حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهد بن جبر یکی از شخصیت‌های اسلامی آن روزگار می‌‌گوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیب گرفتند و از او روی گرداندند.

و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا

از جمله راهبردهای سیاسی امام زین ‌العابدین(علیه السلام) در عصر خفقان امویان، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده، می‌ باشد. در مناقب ابن‌ شهر آشوب از امام صادق(علیه السلام) آمده است که علی ‌بن‌ الحسین(علیه السلام) مدَّت بیست سال برای پدرش می‌‌گریست و همین که برای او سفره غذا می‌آوردند و آب و نان را می‌‌دید، بی ‌اختیار اشک از چشمانش سرازیر می‌‌گشت، تا آنجا که روزی یکی از غلامان امام، آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض کرد: می‌ ترسم از شدت اندوه جان سپاری!. امام زین ‌العابدین(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: من اندوه خود را به درگاه خداوند می‌ برم. غم مرا جز او نمی‌‌داند و من به او پناه می‌‌برم و آنچه من می‌‌دانم شما نمی‌‌دانید. سپس فرمود: من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد می‌‌آورم، بغض گلویم را می‌‌گیرد و نمی‌‌توانم خودداری کنم.

ز. برانگیختن نهضت‌های خون‌خواهی حسینی

بی ‌شک سخنان بیدارگرانه امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) در عصر اسارت، وجدان‌های خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه‌‌های انتقام خواهی و خونخواهی از شهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیام‌های خون خواهان کوفی در قالب جنبش توابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانی و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد(علیه السلام) در هنگام ظهور آن نهضت‌ها بیان صریحی نداشت ولی نقش سخنرانی ‌های امام در کوفه و شام و موضع‌گیری ‌های پنهانی امام(علیه السلام) را نباید نادیده گرفت. 
موضع‌گیری ‌های قاطع و پر صلابت امام ‌سجاد (علیه السلام) در برابر هشام ‌بن عبدالملک (دهمین خلیفه ‌اموی) و عظمت روز افزون امام علیه السلام در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد (علیه السلام) کمر بست، برادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او آن حضرت را مسموم کرده و به‌ شهادت رساند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت‌های ‌اموی و مروانی، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات‌ سودی نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامی‌ که پدرم امام حسین (علیه السلام) شهید شد، ساعتی قبل مرا به سینه ‌اش چسبانید و فرمود: 
«یا بنی ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله؛ ای پسر جانم! بپرهیز از ستم‌ کردن بر کسی که یاوری برای انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام ‌باقر (علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت می‌‌کنم که پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصیت کرد: 
«یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرا; ای پسر جان! در راه حق‌ صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج ‌آور باشد.» 
به این ترتیب آن امام همام بعد از نهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) پس از حدود ۳۵ سال مبارزه به صورت‌های گوناگون، در ۵۷ سالگی به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پای نهضت‌ خونین پدرش را امضاء کرد. مرقد مطهرش در قبرستان بقیع قرار دارد.
آن امام بزرگوار در فرازی از صحیفه سجادیه که از گنجینه‌‌های بزرگ معارف و عرفان است و از او به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض می‌‌کند: 
«خدایا! به من دست و نیرویی ده تا بتوانم بر کسانی که به من ‌ستم می‌‌کنند پیروز شوم، و زبانی عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف چیره شوم، و اندیشه ‌ای ده تا نیرنگ فکری دشمن را درهم شکنم، و دست ‌ستمگران را از تعدی و تجاوز کوتاه سازم.»

منبع: انتخاب

 

//



سایت شیعه نیوز