نوجوان بودم، نام عباس را که می‌شنیدم واژه وفاداری در نامش هویدا بود. وفای به عهد،  عهدی با برادری به نام حسین(علیه السلام).

حضرت عباس را می‌گویم، چنان شیفته وفاداریش بود که گویا جان خود را هم تقدیم وفای به عهدش کرده بود و نامش زبانزد هر خاص و عام شد.

همه او را از وفاداریش می‌شناسند. وفای به عهدش نسبت به امام زمان خویش، حسین بن علی(علیه السلام).

برادرش بود اما چنان مطیع و فرمانبردار او بود که نمونه اش در تاریخ ثبت نشده است. بین او و برادرش بصیرتی حاکم که باعث وفاداری شده بود و رمز پیروزی حضرت ابوالفضل عباس(علیه السلام)هم رکابی با سیدالشهدا امام زمان خویش بود که نامش جاودانه ماند چون کارش جاوید بود.

وقتی بزرگتر شدم، حسرت  عباس بن علی را می‌خوردم که چگونه هم رکاب امامش شد و  وفاداری را بر هر عمل ناشایستی انتخاب کرد و او شد محب امامش در سخت ترین روزهایش.

حال که خویشتن را می‌نگرم، افکارم او را می‌طلبد واعمالم ظاهراً طریقی دیگر را.من دنبال امام زمانی هستم که در تمام لحظاتم قلبم او را طلب کند و همراهش باشم اما خود ناآگاه تا وقتی بصیرت و شناخت کافی نسبت به حضرت حجت (عج) نداشته باشد نمی‌توان وفاداریش را به او اثبات کرد. تا وقتی فکر و عملی هم سو نباشد نمی‌توان عهدی را به ایشان تقدیم کرد، شاید بهترین کار تغییر نوع نگاه و اخلاص عملی باشد در جهت رضای الی الله.

پس در هر زمان راه رسیدن به الله ، بصیرت  و وفادری نسبت به امام خویش است.

 

/